جستجو

رسانه اختصاصی صنایع و صنوف خودرویی

رسانه اهل فن

رسانه اهل فن

ضیاء معنویت تهران



به قلم دکتر محمدعلی فیاض‌بخش

هفته‌ی پیش بزرگ‌مردی شهر تهران را از وجود خود خالی کرد که به حق حجتی بی‌همتا و اسطوره‌ای بی‌مثال در معنویت بود؛ مرحوم آقای سید محمد ضیاء‌آبادی.
اگر از تعارفات کم کنیم و بر مبلغ‌ افزاییم، باید بگوییم که نادره‌ی وجود و نفیسه‌ی کیمیای او از معدود معاصرانی بود که از همه‌ی اصناف، مردمان را با جذبه‌‌ی معنوی و خلوص ناب دینی‌اش پیرامون خود کشانده‌بود.
…نوجوان سال‌های اول دبیرستان بودم در محله‌ی سنتی و مذهبی عین‌الدوله (خیابان ایران) و در قرب جوار مسجد علی‌بن موسی‌الرضا علیهماالسلام، در خیابان سقاباشی.
خیّری پس از بنای این مسجد، مشخصاً از آقای ضیاء‌آبادی دعوت به امامت کرده بود و از آن پس، آن‌ محل رونق معنوی افزون‌تری یافت.
امامت جماعت برای آن بزرگ، همراه شد با کلاس‌های منظم هفتگی تفسیر قرآنش که به آن مسجد شأن فرهنگی مضاعفی را افزود و البته بعد از سال‌ها به ضرورتی به مسجدی دیگر در تجریش رخت برکشید و از آن روز تا به امروز، نزدیک به نیم قرن، بندیِ کمند کلام و بنده‌ی روند مرامش ماندم تا بود.
نظم و سیاق خاصی داشت که وی را از بسیاری از همگنانش متمایز و ممتاز کرده بود. بندیِ آدابِ «کلیشه» و رهروِ رفتارهای «همیشه» نبود. گویی «ناب» اسلام بود و دینش نه نیابتی، بل اصالتی بود.
یاد دارم که در همان اوان امامت در مسجد سقاباشی، از حضور در شب‌های احیای قدر در جماعت کناره می‌گرفت و برای اقناع خلق‌اللهِ منتظر به نیابت برای نجوا و اجابت، ناچار فردی را به جای خویش می‌نهاد و خود در منزلِ تنهاییِ خود می‌شد؛ که خود شنیدم از او بدین مضمون که: «شب قدر، شب خلوتِ نجواست، و نه جلوتِ غوغا!».
آرامش ملکوتی، غنای علمی، بیان روان، استحکام و اتقان در سخنان و از همه مهم‌تر، طهارت و‌ جلای باطن او موجب شده بود که حلقه‌ی دوستدارانش در همه‌ی اصناف جلوه کنند: بازاری و دانشگاهی، سنتی و مدرن، جوان و پیر، …و نیز سلیقه‌های متنوع، اما جویای معارف قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام.
مشربی منحصربه‌فرد داشت. قرآن، قائمه و ستون همه‌ی آموزش‌هایش بود و تمسک به حدیث و تبیین سیره، زیور همه‌ی تفاسیرش. تسلط آشکارش به شعر و ادب فارسی، نفاست و وزانت کلامش را دوچندان می‌نمود.
هزاران صفحه از گفتارهایی که نظیرش را در استواری و استحکام و در عین حال، سادگی و روانی در تفسیر اخلاقی و اعتقادی، سراغ ندارم، تنها یک میراث از ماندگاری‌های حیات پاکیزه‌ی اوست.
نمونه‌ی اعلای یقین و آرامش در زندگی بود. پاکی بی‌مثال و بی‌نظیر وی در زندگی مادّی‌اش موجب شده بود تا کلامش آمیخته به نفسی پاک و اثرگذار شود.
با تشخیص فطری خود ادعا می‌کنم که نظیری در تهران نداشت و بدیلش را بعد از او بس بعید می‌دانم. معنی آشکاری بر آزادگی و حرّیت و سرتافتگی از روزمرّگی‌هایی بود، که در این سالیان، بسیاری را سردرکمند کرده و قامتشان را در برابر کمان وسوسه‌ها خم نموده.
باقیمانده‌ای بود از عالمان عامل که زر اصل وجودشان را به سیم قلب نیامیختند و کیمیای حضورشان را بر سر مس‌های اشخاص بشر زدند؛ که:
ای که در روتان نشان مهتری،
فرّتان برتر ز زرّ جعفری،
تا زنید این کیمیاهای نظر،
بر سر مس‌های اشخاص بشر…*

*مثنوی مولوی، دفتر اول: حکایت اعرابی

دکتر محمدعلی فیاض بخش
فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

آخرین اخبار