متأسفانه قیمت دلار در کشورمان به طور بیرحمانهای به مرز 80 هزار تومان رسیده و دیگر هیچ کس نمیداند باید از کجا شروع کند. این رقم سرسامآور نه تنها زندگی روزمره مردم را با مشکلات زیادی مواجه کرده بلکه به بحرانهای عمیقتری در اقتصاد کشور دامن زده است. در این شرایط، هیچچیز سر جای خودش نیست؛ نه قیمتها در مغازهها و نه دستمزدها. مردم هر روز با نگرانی بیشتری به قیمتها نگاه میکنند و فکر میکنند که دیگر قرار است چه بر سرشان بیاید.
از طرفی مسئولین بارها وعده دادهاند که وضعیت بهتر خواهد شد، اما در عمل، هیچ خبری از بهبود وضعیت اقتصادی و کاهش قیمتها نیست. تنها چیزی که مشخص است، فشارهای روزافزون به زندگی مردم است که همچنان در حال افزایش است. این افزایش قیمت دلار به هیچوجه قابل توجیه نیست و مردم هیچکدام نمیدانند که آیا روزی روزگاری خواهد رسید که دلار به نرخ معقولتری برسد یا نه.
در حالی که قیمتها به شکل دیوانهواری بالا میروند، دیگر هیچ چیز از دست مردم به جز درد و رنج باقی نمانده است. هزینههای زندگی به قدری افزایش یافته که برای خیلیها تأمین نیازهای اولیه زندگی تبدیل به یک چالش بزرگ شده. این وضعیت، تنها به یک نکته اشاره دارد؛ ناتوانی مسئولین در حل بحرانهایی که خودشان ایجاد کردهاند. این روزها مردم تنها امیدوارند که روزی تغییرات مثبتی در اقتصاد و بازار ارز به وجود بیاید، اما هیچ نشانهای از آن در افق دیده نمیشود.
این وضعیت بحرانی روز به روز به نقطهای غیرقابل تحمل نزدیکتر میشود. در حالی که مسئولان به جای برخورد جدی و کارآمد با وضعیت اقتصادی، تنها به دادن وعدههای توخالی و بیپایه بسنده میکنند، مردم هر روز با واقعیت تلخ و غیرقابل پیشبینی زندگی میکنند. دلار 80 هزار تومانی نه تنها قدرت خرید مردم را از بین برده، بلکه تاثیرات منفی آن به همه ابعاد زندگی افراد رسیده است. از خرید روزمره کالاهای اساسی گرفته تا هزینههای درمان و آموزش، همه تحت تأثیر این بحران قرار دارند. بسیاری از خانوادهها دیگر توانایی تأمین حداقلهای زندگی خود را ندارند و این وضعیت به بحران اجتماعی عمیقی تبدیل شده است.
در این شرایط، سوالی که باقی میماند این است که چه زمانی مسئولان از خواب بیدار خواهند شد؟ چرا باید مردم با چنین بحرانهایی مواجه شوند که در نهایت تأثیرات آن بر روح و روان جامعه برجای بماند؟ دلار 80 هزار تومانی نماد یک ناتوانی آشکار در مدیریت اقتصاد است و این فقط یک عدد نیست؛ این همان واقعیتی است که روز به روز به بیشتر شدن فاصله طبقاتی و افزایش فشارهای اقتصادی منجر میشود. کسانی که در گذشته شاید با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردند، حالا برای تأمین حتی ضروریترین نیازهای خود هم با مشکل روبرو هستند.
این وضعیت به مرز یک فاجعه اجتماعی رسیده است و هر لحظه که میگذرد، بیشتر از پیش به جایی میرویم که هیچ نشانهای از بهبود دیده نمیشود. وعدههای مسئولان و سیاستگذاران تنها کلمات توخالی هستند که هیچ تاثیری در حل مشکلات نداشتهاند. آیا در این میان کسی هست که بتواند با مسئولیتپذیری، تغییرات واقعی ایجاد کند؟ آیا کسی هست که واقعاً به فکر مردم باشد یا همه اینها تنها بازیهای سیاسی است که به هیچوجه به درد مردم نمیخورد؟ در چنین شرایطی، هیچ چیزی جز ناامیدی، فرسایش روحی و اقتصادی باقی نمیماند.