امروز سالگرد روزی است که در تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر ایران زمین تبلور باور ملی به اثرگذاری انتخابات و شنیده شدن صدا و خواست مردم محسوب میشود. دوم خرداد زایش دوباره مردمسالاری بود. هنوز نفس رخ دادن پدیده 2 خرداد مهم است و باید مورد بررسی قرار گیرد تا درسهایش برای کنشگران اجتماعی و مسئولان و جامعه مردد امروز مرور شود.
در نگاه نخست فضای عمومی کشور در دهه ۷۰ هنوز درگیر اثرات جنگ تحمیلی بود. دولت سازندگی در اجرای سیاستهای اقتصادی خود چندان وقعی به نظرات منتقدان و به طور کل مردم نمیگذاشت و جهتگیری روانی جامعه به سمتی میرفت که عموماً میل به مشارکت در انتخابات بسیار پایین بود، در این شرایط دوم خرداد همانند یک موج قوی ظهور و بروز کرد و برای سالها گفتمان غالب را به گفتمان مشارکت در انتخابات تبدیل نمود.
میتوان مهمترین دلیل آن را اینگونه برشمرد که کسانی که رای میدادند فارغ از گرایشهای سیاسی مرسوم آن زمان، بر این باور بودند که رای آنها بر سرنوشت دلخواهشان تاثیر دارد و آینده کشور را مستقیما آرای عمومی تعیین میکند و صدای آرای آنها توسط سیاستگذاران شنیده میشود و منتخبان نیز به مردم وفادار هستند و هیچ شرایطی میثاق با مردمی را که مشتاق و پرشور پای صندوق رای آمده بودند، نمیشکند.
مردم در آن زمان انتخابات را بسیار جدی میدانستند و میگفتند که با شرکت در انتخابات میتوانند پیام خود را به مسئولان برسانند و علاوه بر آن با تغییر مسئولان، شیوه دلخواه خود برای اداره کشور را معلوم نمایند. جامعه طی فرایند انتخابات مسئولانی را برمیگزید که برنامههای مورد توجه و دلخواه مردم را پیاده میکردند و آنها را در رأس امور قرار میداد.
آنچه امروز به آن نیاز داریم و آن چیزی که شاید در جامعه شدیداً کمرنگ شده است، همین احساس و باور ملی به موثر بودن انتخابات با هدف مطرح و شنیده شدن صداهای مختلف جامعه باشد. مردم دیگر چندان باوری به تاثیر مستقیم انتخابات برای تغییر سیاستهای ناکارا، بدون خروجی قابل لمس و تایید و چرخش صاحبان قدرت و رویگردانی مجریان دولتی از خواست مردم و نیز پاسخگو نبودن مسولان کشور را ندارند و شرایط به گونه ای شده که مردم خود را در مواجهه با چهره و چه بسا رویکرد کلی تکراری سیاستورزان و مجریان اموری میبینند که جای همدیگر را میگیرند.
در هنگامه دوم خرداد 1376 این شور عمومی که از باور مردم حاصل میشد، باعث جذاب شدن انتخابات میگشت و در این شرایط است که هر گروهی چه بازنده و چه برنده، پیروز حساب میشود زیرا هر فرد ملت در یک فرایند اجتماعی پرشور حضور داشت که طی آن به رای مردم تمکین میشد و به تعبیری شکوه تبلور «میزان رای ملت» بود.
آنچه امروز در سپهر سیاست ایران غایب است و کمبود آن احساس میشود، عدم باور مردم به کارایی فرایند انتخابات در شنیده شدن صداهای مختلف آحاد ملت و تغییر و چرخش سیاستهای کلان در جهت بهبود وضع معیشتی اجتماعی و اقتصادی است که این امر، هم میتواند ناشی از غلبه گفتمانهایی باشد که کارایی انتخابات و منتخبان مردم و میزان اختیارات و اثربخشی آنها را هر روز محدودتر میکند و چرخه مسئولان منتخب را به جمع معدودی محدود میکند و هم ناشی از منتخبان فریبکار و محافظهکاری باشد که پس از برگزیده شدن، مردم را قربانی سود خود و وابستگانشان کردند و سبب بیاعتمادی عمومی به منتخبان شدهاند.
در نهایت نباید از یاد برد که یکی دیگر از عللی که مردم را به رای ندادن تشویق میکند به میدان آمدن چهرههایی تکراری است که در دهههای گذشته خود باعث به وجود آمدن مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی عدیده کشور شدهاند و امروز گویی انگارنهانگار که اینان مسببان وضعیت موجود و دلزدگی مردم و هزاران بحران و ابرچالشهای اجتماعی و اقتصادی هستند؛ طرفه آنکه بدون اینکه پاسخگوی نتیجه سالها مدیریت خود باشند، باز به میدان انتخابات آمدهاند و با کمک تغییر قوانین بهگونهای که فقط آنها همیشه بتوانند کاندیدا شوند برای رسیدن چندباره به قدرت خیز برداشتهاند.
شاید در پایان باید یادآوری کرد آنچه دوم خرداد را دوم خرداد کرد پیروزی جناحی خاص یا شکست گروه خاصی نبود، بلکه باور گسترده به تغییر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی کلان به وسیله انتخابات و حضور مردم بود و مهمتر اینکه مردم باور داشتند صدایشان از هر نحله و گروهی که باشند، شنیده میشود. شاید باید بررسی کرد چرا پس از گذشت ۲۴ سال از دوم خرداد، مردم از انتخابات دلسرد و دلزده شدهاند و تردید برای شرکت در انتخابات، گفتمان رایج جامعه شده است.