هر کسی که بخواهد منفعت بیشتری بدست آورد، زندگی شیرینتر و لذتبخشتری داشته باشد، به کمالات و خوبیهای بالاتری مزین باشد، برای خودش و دیگران مفیدتر باشد، آرامش و رفاه نسبی را تجربه کند، آزادی و قدرت گستردهای داشته باشد، انسان سالم و قابل پذیرش است.
قوانین و حاکمان در حقیقت وظیفه دارند میل ذاتی انسان به کسب حداکثر منفعت (ثروت)، لذت، کمال، قدرت و آزادی را به گونهای مسیر دهی کنند که فرصتهای برابر و منطبق با تلاش برای همگان پدیدار گردد. در عین حال ویژگیهای فردی و موقعیتی، استعدادها و تواناییهای افراد به شکل شایسته و بایدی مدنظر قرار گیرد.
معلمان و مربیان جامعه نیز تلاش میکنند تجربه زیست انسانها، کرامتهای اخلاقی، فضایل انسانی و تعالیم انبیاء را برای افراد جامعه تبیین کنند. این کار بیشتر برای آن است که آدمیان به جنبهها و لایههای عمیقتر وجود خود توجه کنند و زندگی را در حد حیات نباتی یا حیوانی نبینند و هرچه میخواهند را به طور عادلانه، مهرورزانه و انسانی برای دیگران نیز بخواهند.
بدیهیات فوقالذکر عرض شد تا بدانیم گارنده قصد سیاهنمایی یا انکار معنویت در زندگی انسانها را ندارد، بلکه رعایت عُد معنوی را اساس زندگی انسانی میداند. اما چطور میتوانیم بپذیریم جامعه ما، کشور عزیزمان ایران، در وضعیتی تا این حد اسفبار قرار گرفته است؟ فقر و احتیاج به نان شب، سرپناه، لباس و شغل مناسب برای درصد قابل توجهی از ایرانیان فراهم نیست. در همین حال عدهای ثروت کشور را غنیمت و ارث خود پنداشته و شکمهای سیریناپذیر خود را هر روز فربهتر میکنند.
در زندگی امروز ما انگار همه در حال باختن هستیم. فقط تلاش میکنیم کمتری ببازیم.
قرار بود از طاغوت و تاریکی، اهریمن و سلطه بیگانه رهایی یابیم. آزادگی، عدالت محوری و مهرورزی صفت همگانی شود. قرار بود تا مردمان باشیم و نامردی را کنار گذاریم.
امروز کجا هستیم؟ چرا مسیرمان عوض شده است؟ آیا خطای انسانی و نابلدی ما را به این فلاکت رسانده است؟ آیا در راهبردها اشتباه کردهایم؟ آیا آنچه امروز شاهدش هستیم، نتیجه خیانت یا خباثت عدهای از گرگهای قدرت است؟ آیا دشمن خارجی ما را ناتوان و در هم پیچیده است؟
صادقانه عرض کنم؛ برای من مسلماً زیادهطلبی قدرتهای جهانی و منطقیهای خیانتکار مامورانی که به گوشمان نفوذ کردهاند در بوجود آمدن مشکلات، معضلات و بحرانهای فعلی جامعه نقش زیادی داشته است؛ اما نقش بزرگتر را به خباثت و پستی برخی که چون به قدرت و ثروت رسیدند، دین و انسانیت را فراموش کردهاند، میدهیم.
از طرفی برخی متصدیان امور نابلد و هیجانزده هستند. تصور نادرستی از اقتصاد، جامعه و سیاست دارند. تصور میکنند انقلابی بودن یعنی بیتوجهی کردن به دانش اقتصاد، فنون و منظومههای فرهنگی و اجتماعی، در حالی که دانش پایبندی و خردورزی قابل انکار و کنار گذاشتن نیست. هنوز هم عدهای از فضای ذهنی خود خارج نشدهاند و ره به ناکجا آباد میبرند.
در این میان مردم و آنها که به تجربه و دانش دست یافتهاند که باید راهی میانه و توام با حفظ کرامت انسانها را در پیش گیرند؛ مسئولیت اقدام و مطالبهگری دارند. رسانههایی مثل ما نیز که هرچند کمفروغیم، اما صاحب تأثیر هستیم، باید در برابر هر نقص، ضعف و اشتباهی ایستاده و اصلاح ملک و حقوق ملت را فریاد زنند.