هیچ کس دوست ندارد ایران بازنده باشد!

حسن بشارت‌نیا / مدیرمسئول و صاحب امتیاز ماهنامه قطعات خودرو

اما ایران یک جغرافیا است یا یک ملت، یا ترکیبی از هردو به علاوه فرهنگ، اجتماع و اقتصاد؟

 

ایران سرزمینی که ما در آن به دنیا آمده ایم نمی تواند برایمان بی اهمیت یا کم اهمیت باشد. حتما مایل هستیم این آب و خاک با همان نام زیبا و یک پارچگی حفظ شود. مردمان آن به دور از فقر و تهیدستی، خشم و ستم زندگی کنند.

 

 

اما زندگی مردمان کنار یکدیگر زیر یک پرچم، قانون و حکومت حتما نیازمند پیوستگی اجتماعی است. مردم باید قانون، قانونگذار، مجری و قاضی را شایسته بدانند تا بتوانند پایبند آن باشند.

 

 

قانون محدود کننده آزادی های فردی و در عوض توسعه دهنده عدالت اجتماعی است. شاید بهتر باشد بجای محدود کردن آزادی های فردی بگویم : قانون چارچوب های برای رفتار اجتماعی ما تعیین می کند تا زندگی در کنار هم ممکن و منصفانه باشد. بدین ترتیب پای اخلاق، فلسفه و انسان شناسی به میان می آید.

 

 

باید برای مفاهیم اولیه تعاریف معینی و مشترکی بیابیم. آزادی، زندگی، انصاف، ملت، دولت و…

 

 

آزادی انسان بدون هیچ قیدی مفهومی ذهن پسند است. این مفهوم اصلا به معنای هرج و مرج، بی سامانی و پوچ گرایی نیست. انسان باید بتواند بدون هرگونه قیدی به درون خود وارد شود. شهود و ادراک داشته باشد. آنچه را در درون خود می یابد، در بیرون وجود خود خلق کند، پرورش دهد و از آن لذت ببرد. آزادی درونی بدون قید و در بیرون فقط مقید به آزادی دیگران است. نباید آزادی من آزادی دیگری را محدود یا مختل کند. من باید از زندگی خود لذت ببرم، آزادی کامل داشته باشم، در آؤامش باشم و به ساختن هرآنچه می خواهم بپردازم؛ دیگران هم حق همین قدر آزادی و تبعات آن را دارند.

 

 

لذت و آرامش چون حذف شوند زندگی و ساختن کاملا بی معنی خواهد شد. مانا و پویا دو وصف است برای هرچه انسان می سازد.

 

 

پایداری و رشد چون نباشد، زندگی به چه کار آید؟

ما تاکنون نتوانسته ایم به سرآغاز زندگی دست یابیم با این حال پایان پذیر نبودن زندگی اهمیت بیشتری دارد. چگونه می توانیم خوشحال باشیم اگر مرگ پایان همه چیز برای ما باشد؟ نمی توانیم این را بپذیریم مگر آن که زندگی جاودان باشد. همواره درحال رشدکردن و لذت بردن باشیم.

 

 

پیش گفته های بالا ما را به مرکز آفرینش و ماورای حواس پنج گانه می برد جایی که انسان از دیگر موجودات اطرافش جدا می گردد. در این مرتبه انسان باید بتواند به گونه ای زندگی فردی و اجتماعی خود را سامان بخشد که به عالی ترین سطح دانش، قدرت، لذت و آرامش برسد.

 

 

دستیابی به چنین حیطه ای نمی تواند بدون همراهی با نظم و حقیقت جهان صورت گیرد. این جاست که پای خدای تبارک و تعالی به میان می آید و ما می فهمیم از او بوده ایم و بسوی او در حرکت هستیم. هرچه در وهم ما آمده جلوه ای از او بوده، آغاز و انجامی در کار نیست ما هستیم چون او هست.

 

 

حتی با درک اجمالی خداوند می توانیم از او انتظار داشته باشیم زندگی و راه را نشان دهد.

 

 

خداوند بزرگ کارمان را ساده کرده است هرچه لازم داریم در وجودمان قرارداده است. چون نیک بنگریم در درون و بیرون ما چیزی جز او نیست و هرچه موجود شده زیر اراده اوست. به ما برتری بخشیده تا مثلی برای خودش باشیم، دانا، توانا، زیبا، مانا، پویا و…

 

 

حالا می توانیم به ندای درون خودمان و صدای او گوش فرا دهیم. صدایی روشن، سنجیده و محکم از زبان پیام آورش، فرستاده خدا از جنس ماست خداوند او را برگزیده تا هرچه باید بدانیم از قول الله تعالی به ما بگوید.

 

 

کار ما فقط تفکر و توجه است. در وجود ما و بیرون وجود ما ره نما قرار داده شده است. چون بخواهیم این هر دو  نگرش و بینشی دلپذیربرایمان خواهند ساخت.

 

 

ترس و اندوهی نخواهیم داشت. با همه چیز و همه کس از در مهربانی و جوانمردی درخواهیم آمد. خار بر پایی ، زخم بر دلی و تاریکی برابر هیچ کس نخواهیم، حتی نگاه ما شادی آفرین خواهد بود.

 

 

ایران بازنده نخواهدشد. رضای او آرزوی ماست.

 

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *