امروز دیگر همه میدانند هیچ چیز بیهزینه به دست نمیآید. پرداخت هزینه قوت و قدرت میخواهد. جامعه امروز ما غم جاماندگی از جهان و کشورهای همتراز را دارد. برخی از مردم کشور برای دستیابی کشور به قله رضایت از زندگی بسیار هزینه دادهاند و برخی دیگر فقط نتیجه را طلب میکنند که این یک ضعف اجتماعی است. از طرفی بین سیاستگذاران جامعه نیز اختلافی بزرگ وجود دارد.
عدهای میگویند: ما باید راه همکاری و همراهی با جهان غرب (یا شرق) را در پیش بگیریم و اقتصاد و سیاستهای داخلی، منطقهای و جهانی خود را متناسب با فضای حاکم بر اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانی تعریف کنیم. اما در مقابل، برخی معتقدند اگر قوی نباشیم، در مسیر انطباق با دنیای امروز برده خواهیم شد، گرچه شاید رفاهی بهتر از آنچه امروز داریم به دست آوریم. در تعریف قدرت و مبانی آن نیز اختلاف نظر وجود دارد. قدرت نظامی مبتنی بر جنگافزارهای هوشمند و جنگآوران توانمند و فدایی وطن به نظر عدهای شرط لازم و غیرقابلجایگزین است. حامیان این تفکر جنبههای دیگر قدرت از جمله توان اقتصادی، سرمایه اجتماعی، نفوذ استراتژیک در قلوب مردم منطقه و جهان، و تولید دانش و تجاریسازی آن را از دیگر شروط میدانند. مخالفان ایشان هزینه دستیابی به جنگافزار و منطقهای را بسیار بالا و مخل ایجاد رفاه عمومی میدانند.
نظرات متفاوت و گاه متضاد بین مدیران و سیاسیون انگار فرجامی ندارد. بدتر اینکه هر دسته نیز راه خود را میرود. صدای واحد حتی در مواجهه با موضوعاتی مثل برجام به گوش نمیرسد. بازار خیانت و خداحافظی هم داغ داغ است. شکی نیست که باید به همه ابعاد قدرت دست یابیم و الا نمیتوانیم بدون باج دادن زندگی کنیم، اما باید خودمان را منقاد قانون کنیم. دایره بسته مدیریت کشور را بگشاییم و مردم را هم در جریان مباحث خود قرار دهیم. مردم بهترین مشاور و حقدارترین برای اظهار نظر هستند. به هر تفکری که رای دادند، بقیه حداقل در مدت مدیریت او همراهی کنند.
رهبری هم هست؛ اگر انحراف ریشهای و خطری برای منافع ملی ببینند، وارد خواهند شد.