چه چیزی باعث جهش بشریت از رکود به توسعه پایدار شد؟
نظریه رشد یکپارچه به بررسی تکامل جوامع در طول تاریخ بشریت میپردازد. این نظریه به شفافسازی چرخهای جهانی «تغییر و تحول» کمک میکند که بر روند رشد و نابرابری در سراسر جهان تاثیر گذاشته است. در واقع، این تئوری دو راز اساسی را برملا میکند: راز رشد که تغییرات شگرف در رفاه بشر را در دو قرن گذشته توضیح میدهد و راز نابرابری که ریشههای نابرابری در ثروت ملتها را تبیین میکند.
خروج از فقر هزار ساله به سوی رشد یکپارچه
گذار از رکود به رشد اقتصادی پایدار، یکی از بزرگترین تحولات تاریخ بشر است. در طول هزاران سال، استانداردهای زندگی به طور عمده ثابت بودند، اما در دو قرن گذشته، تغییرات اساسی در سطح جهانی رخ داد. امید به زندگی بیش از دو برابر شد و درآمد سرانه جهانی ۱۴ برابر شد. این تحولات به وضوح نشاندهنده تکامل زندگی بشر از مرحله بقا به رفاه بیشتر است.
با این حال، این تغییرات بهطور یکنواخت در سراسر جهان توزیع نشد. در برخی مناطق، رفاه بیشتر سریعتر گسترش یافت و در نتیجه نابرابریهای بزرگی در سطح جهانی ایجاد شد. برخی از کشورهای اروپای غربی در قرن نوزدهم به سرعت به رفاه رسیدند، در حالی که بسیاری از مناطق دیگر تا نیمه دوم قرن بیستم از این تحولات بهرهمند نشدند. این نابرابریها به سوالات بزرگی پیرامون راز رشد و منشأ نابرابریها دامن زده است.
مدلهای کلاسیک رشد و نابرابری
مدلهای رشد کلاسیک نقش پیشرفت فناوری و انباشت سرمایه را در فرآیند رشد اقتصادی شفاف کردهاند، اما این مدلها بهطور کامل بهویژه در زمینه نابرابریها به چالشهایی برخورد میکنند. آنها عمدتاً نیروهایی را که باعث گذار از رکود به رشد پایدار شدند و همچنین تاثیرات الگوهای جمعیتی را نادیده میگیرند. در نتیجه، نظریه رشد یکپارچه تلاش میکند که تمامی این نیروهای تاریخی را در یک چارچوب تحلیل گنجانده و توضیح دهد.
نیروهای زیربنایی رشد و نابرابری
این نظریه به تحلیل نیروهای زیربنایی میپردازد که در طول تاریخ بشریت به تدریج شتاب گرفتهاند. پیشرفتهای تکنولوژیک و تغییرات در ترکیب جمعیت موجب شدهاند که دورانهای مختلف تاریخ بشر تغییرات عمیقی را تجربه کنند. این تغییرات، که بهطور عمده در دوران صنعتی شدن آغاز شد، موجب یک جهش اقتصادی عظیم شدند که در نهایت به عصر رشد اقتصادی پایدار و کاهش نرخ باروری منجر شد.
نظریه رشد یکپارچه و بحرانها
نظریه رشد یکپارچه تلاش دارد تا به این سوالها پاسخ دهد: چرا پیشرفت فناوری در دوران پیش از صنعتی شدن نتوانست منجر به رشد پایدار شود؟ چرا جمعیت و فناوری همیشه با یکدیگر در تعادل بودند؟ چرا اکنون این تعادل شکسته و به رشد اقتصادی پایدار تبدیل شده است؟
توسعه یک چارچوب تحلیلی که مراحل مختلف توسعه را شامل شود، امری ضروری است. این چارچوب میتواند به ما کمک کند که پاسخهایی برای سوالاتی همچون چگونگی گذار از رکود به رشد، و مشکلات پیش روی کشورهای کمتر توسعهیافته برای دستیابی به توسعه اقتصادی پایدار بیابیم.