جستجو

رسانه اختصاصی صنایع و صنوف خودرویی

رسانه اهل فن

موزه خودرو؛ داستان یک موزه و هزار تاسف

سمیر شیرازی كارشناس حوزه اتومبیل‌های كلاسیک نوشته است: خود مسولین موزه خودرو در بسیاری موارد، موجبات خسارت به خودروها شدند. عکس‌هایی داریم که نشان می‌دهد یک دستگاه فراری برای شرکت در نمایشگاهی با لیفتراک! در حال جا به جایی است.

نسخه کامل این مصاحبه که گویا باشگاه خبرنگاران خلاصه بخش‌هایی از آن را منتشر کرده، در صفحه‌ی کلاسیکوپدیا با جزییات کامل تصاویر، حتا عکس‌های اصلی و اسناد قدیمی، در چند پست اینستاگرامی منتشر شده را اینجا بخوانید:

متن‌ها با این پرسش آغاز شده که، در خصوص خودروهای کلاسیکی که بنیاد در حال مرمت آنهاست، نقاط مثبت و منفی و اینکه بهترین راه برای مرمت آنها چی بود و چگونه می‌توانست این کار را انجام دهد؟

قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدهم، کمی به عقب‌تر برگردیم تا برخی مسایل رو مرور کنیم. موزه بنیاد در شرایطی در دهه هشتاد راه اندازی شد که حدود دویست خودرو در اختیار داشت.

از همان زمان، دو انتقاد اساسی و به جا به موزه وارد بود. یکی شرایط نگهداری خودروها و دومی ساختمان موزه. بسیاری از خودروها از همان دوران افت قابل توجه کیفی کردند.

خود مسولین موزه در بسیاری موارد، موجبات خسارت به خودروها شدند. عکس‌هایی داریم که نشان می‌دهد یک دستگاه فراری برای شرکت در نمایشگاهی با لیفتراک! در حال جا به جایی است.

اگر با حوصله عکس‌های هر خودرو را در خلال سال‌ها مرور کنید، خسارات ریز و درشتی را روی آنها حتی در عکس خواهید دید.

اینها را از این جهت می‌گویم که امروز عده‌ای سعی دارند کل مسایل این دو دهه را به گردن مدیریت یکساله جدید بیاندازند که با وجود انتقادات فراوان به رویکرد مدیریت جدید، سراسر مقصر دانستن ایشان در کل اتفاقات، به دور از انصاف است.

معماری ساختمان موزه

مورد بعدی ساختمان موزه، که سوله‌ای بود با کمترین امکانات. با گوشزد کردن خطرات ایمنی آن، نهایتا بنیاد تصمیم گرفت ساختمان جدیدی به جای آن بنا کند که خوب ایده قابل تحسینی بود.

این اتفاق در اواسط دهه نود، با تعطیلی موزه آغاز شد. نکته اینکه درست کمی قبل از آن، خبری مبنی بر اهدای دو خودروی شخصی به موزه موجب شد موزه برای پذیرش خودروهای کلاسیک اهدایی هم اعلام آمادگی نماید.

بنابراین از دید معماری و طراحی، موزه می‌بایست در فاز مطالعاتی، درباره ظرفیت ساختمان جدیدش تحقیق می‌کرد.

اگر ساخت موزه جدید از روی برنامه بوده، چگونه این همه سال راکد مانده و به یکباره در عرض چند ماه تصمیم بر این شده تا کل کارهای عقب افتاده، به هر نحو ممکن اجرا شود.

طبق ادعای مسولین، موزه تنها قابلیت نمایش۵۸ خودرو را در بنایی یازده هزار متر مربعی دارد!

پس بخش اعظم اتومبیل‌های موجود، به‌علاوه خودروهای اهدایی آتی برای نمایش در کجای این موزه جانمایی شده؟ آیا در فضایی یازده هزار متری میتوان تنها ۵۸ خودرو را نمایش داد؟ من به عنوان یک معمار حدس می‌زنم این طرح، فاز مطالعاتی عمیق و صحیحی نداشته است. باید برای اینکه جانب انصاف رعایت شود اضافه کنم که از نزدیک شاهد تلاش‌های مدیریت قبلی موزه برای تحقق این کاستی‌ها بودم، اما متاسفانه ایشان تصمیم گیرنده نهایی نبود؛ همانطور که در مورد خودروها هم سعی کرد آنها را در شرایط بهتری نگهداری کند، اما نتیجه چیز دیگری شد.

خلاصه پس از تعطیلی چند ساله، سرانجام ساخت موزه از سال گذشته از سر گرفته شد و اکنون آماده است.

در سال گذشته به جای جناب حسینی، جناب فعال عهده‌دار ریاست موزه شد. مشکل از آنجا حاد میشود که آقای فعال شروع به بازسازی خودروهایی دست نخورده کرد. در اینکه برخی از این اتومبیل‌ها نیازمند بازسازی بودند شکی نیست. نگهداری خودروها در آن شرایط اسفبار در چند دهه و بازسازی یک‌باره و شتاب‌زده اکثر آنها در چند ماه، مجددا نشان از عدم تحقیق و برنامه‌ریزی است. گفته می‌شود ده‌ها خودرو تنها در عرض چندماه مورد بازسازی قرار گرفته. اگر از من بپرسید، بازسازی‌ها باید به جای کمیت مداری، کیفیت مدار می‌بود.

لیوانی بر روی گرانترین میز جهان

بازسازی‌های اسفبار

حداقل تا آنجا که من خبر دارم، اسفبارترین اتفاقی که در بازسازی این خودروها افتاده، تغییر رنگ پورشه مکس موریس است.

ما چندی قبل در جریان تحقیقات‌مان به تضاد عجیبی برخوردیم: شماره شاسی این خودروی بسیار قدرتمند که برای مسابقات قبل از انقلاب به ایران وارد شد، عینا بر روی خودروی دیگری است که همچنان در مسابقات خارج از کشور ظاهر می‌شود.

این مطلب را قبل از رسانه‌ای شدن، با مسولان موزه درمیان گذاشتیم. اما علیرغم قول ایشان، کوچکترین همکاری توسط موزه برای تکمیل تاریخچه اتومبیل خودشان انجام نشد و هرآنچه از این خودرو می‌دانیم، حاصل تحقیقات شخصی است.

باید اینجا در پرانتز مثالی بزنم، وقتی عکس‌هایی از بوگاتی شاه در ایران را برای مالک کنونی آن یعنی موزه پترسون آمریکا ارسال کردم، آنها چنان به ارزش عکسها آگاه بودند که نخستین سوالشان این بود: شما که هستید و این عکس‌ها را چگونه به دست آوردید؟!

در نهایت امروز آن عکس‌ها ضمن مراتب تشکر و قدردانی در جلوی خودرو نمایش داده می‌شود. یا در پروژه‌ای با تیم کیدستون که شناخته شده‌ترین در زمینه بازسازی لامبورگینی است، همکاری چند ماهه‌ای داشتم…

بخش مهمی از دغدغه کیدستون که من عهده‌دارش بودم، رنگ اصلی کرکره عقب میورای نارنجی شاه بود.

برای اینکار هزینه، انرژی و زمانی چند ماهه گذاشته شد تا بدانیم طوسی بود یا مشکی که شاید در ارزش خودرو هم اثری نداشت، اما وقتی کار در این سطح است، وجدان کاری مساله حیثیتی است.

یک دستگاه لامبورگینی شاه در شهر استانبول است که در بازدید از آن متوجه شدم عینا بدون هیچ تغییری نگهداری شده و حتی یک فرورفتگی روی کاپوت، برای فابریک ماندن خودرو دست نخورده مانده. عین همین خودرو با فرورفتگی مشابه در موزه ایران بود که رنگ شد. انگار کمیت عددی بازسازی‌ها، محور اصلی کار آقایان بود.

برگردیم به پورشه، این خودرو با تاریخچه‌ای مبهم که موزه نیز در موردش اهمیتی نداد، بدون تحقیق درستی از مشکی به نارنجی تغییر یافت.

جالب است بدانید که روی رنگ مشکی آن نام مالک (فیروز انصاری) و تیونر(هوشنگ رهی) با رنگ طلایی حک شده بود که متاسفانه این “ایرانی ترین بخش هویت پورشه” امروز پس از تغییر رنگ از بین رفته. مسولان پس از سکوتی طولانی، بازگرداندن خودرو به هویت اصلی آن در آلمان را دلیل این کار ذکر کردند که اینجا دو سوال مطرح می‌شود:

اول اینکه این خودرو در آلمان، نارنجی رنگ اما سراسر پوشیده از استیکرهای شرکت نوشیدنی های الکلی اسپانسر مسابقات بوده. آیا این استیکرها که هویت آلمانی خودرو است، قرار است برای نمایش در موزه اضافه شود؟

دوم، تکلیف “هویت ایرانی” این خودرو چیست؟ آیا نام‌های ایرانی با استیکر در کنار هویت آلمانی خواهد بود؟! اگر نام این موزه “خودروهای تاریخی ایران” است چرا به هویت آلمانی و نه ایرانی تاکید شده؟ کسانی که حتی به نام موزه شان هم وفادار نبوده اند، پس از افشای این داستان و پس از سکوتی طولانی دلیل آن را خرابی رنگ مشکی ذکر کرده اند. توجیهی که حتی نشر آن توهین به شعور مخاطب است. تیر خلاص داستان وقتی است که بدانید حتی رنگ نارنجی آن نیز دقیق نیست.

عکسی بسیار ارزشمند داریم که فراری سوپرفست را درست قبل از تحویل به موزه در شرایط قابل قبول نشان می‌دهد. از آن زمان، هم موتور این خودرو در جریان تعمیری غیر تخصصی و هم بدنه به‌خاطر نگهداری نادرست آسیب دید و همچنین شیشه جلوی آن ترک شدیدی خورد.

اسنادی به دست ما رسید که نشان میداد در خلال بازسازی که ادعا شده مطابق استاندرد جهانی است، شیشه ایرانی روی آن نصب شده. کدام فراری دیگری در دنیا با شیشه ایرانی سراغ دارید که صحبت از استاندارد میکنید.

افشای این اسناد به قدری مسولین را برآشفت که با فشار زیاد، در صدد حذف عکس‌ها بودند که البته من به عنوان مدیر کلاسیکوپدیا زیر بارش نرفتم. اگر سازنده ایرانی کارش در حد استاندارد فراری است چرا به جای دست مریزاد گفتن، پنهانش می‌کنید و از افشای آن عصبانی هستید؟

در نهایت و مجددا بعد از سکوتی طولانی، شرایط تحریم و خودداری برندهای خارجی از همکاری با موزه، دلیل آن ذکر شد. موزه هنگام شروع بازسازی از تحریم‌ها بی اطلاع بوده؟ در کشوری که خوشبختانه هنوز با دورزدن تحریم‌ها چرخ عظیم اقتصادش می‌گردد، و خودروهای کلاسیک ایران با ورود همین اجناس از تمام جهان به دست اشخاص اهل فن بازسازی می‌شود، این تنبلی مسولین و عدم تخصص آنهاست نه تحریم، وگرنه با این توجیه و سکوت ما، می‌توان آرم “سمند” را نیز به جای “فراری” گذاشت و همچنان از “استاندارد بین‌المللی” سخن گفت.

در این میان، سکوت عمدی و ناکارآمدی نهادهای مسول صیانت از خودروهای کلاسیک را نیز نباید از یاد برد که تنها رفیق روزهای خوش این خودروها هستند. تنها بازدهی این نهادها در مواجه با این جنایت تاکنون، صیانت از صندلی خودشان بوده. وگرنه به جای ما، “ایشان” می‌بایست پیگیر مساله و طرف مصاحبه شما بودند.

تغییر رنگ کاملا سلیقه‌ای آستین هیلی، مرسدس600 شاه، اشتوتز هاوک، لامبورگینی و احتمالا بسیاری دیگر از خودروها که ما هنوز نمی‌دانیم، آنقدر در عکس‌ها به چشم می آید که حتی یکبار یک ماشینباز اسپانیایی با تعجب برایم عکسی ارسال کرد با این مضمون که چه بر سر ماشین‌هایتان می‌آورید؟

تنها توجیه، فرض محالی است که عکس‌ها به شدت فوتوشاپ شده باشند. وگرنه از دید کسی که حداقل ده سال عمرش را هر روز درباره خودروی کلاسیک تحقیق کرده، در بازسازی ارزشمندترین خودروهای ایران در خارج از کشور دستی داشته و با شناخته‌شده‌ترین برندهای اینکار همکاری نزدیک داشته، این بازسازی را کاملا مردود بدانید.

شاید از دید یک بازدید کننده عام، ظاهر خودروها زیباتر شده باشد اما اینکار شبیه این است که پله‌های تخت جمشید را آسفالت کنید تا بالارفتن از آن آسان‌تر شود.

در بازسازی بیتزارینی که ارزش ملیون دلاری دارد، حتی لوازم تزیینی ماشین، با روزنامه پوشیده شده. آخرین باری که این سبک رنگ آمیزی را دیدم، پرایدی بود در حاشیه اتوبان صیاد شیرازی. رنگ نقره ای فراری، پورشه و سمند را میتوان یکسان دید اما وقتی آنرا استاندارد کار قرار دهیم، مساله طنز خواهد شد.

با توجه به انتشار تنها چند عکس محدود از بازسازی‌ها، اینها فقط بخشی از ابعاد وسیعتر جنایتی است در حق میراث خودرویی ایران که ما تاکنون دیده‌ایم. قطعا عمق فاجعه بیشتر هم خواهد بود.

با وجود پیگیری کلاسیکوپدیا و بسیاری رسانه‌های خودرویی دیگر، موزه همچنان حاضر نیست به یک سوال ساده پاسخی شفاف دهد: تصمیم گیرنده نهایی، کارشناسی اینکه کدام خودروها و با کدام کیفیت می‌بایست بازسازی شوند، مسئول انتخاب رنگ، مسول تحقیقات و مجریان این طرح چه کسانی هستند و رزومه کاری گذشته آنها چیست؟

ای کاش آن مسئولی که در بازدید از خودروها به همراه کارشناسانش صحبت از خوب بودن بازسازی کردند، به جای تکذیب تغییرات و کلی گویی در مصاحبه با شما، ابتدا مشخص کنند با کدام رزومه تخصصی در حیطه بازسازی خودروی کلاسیک از استاندارد بودن صحبت می‌کنند و دوم اینکه استاندارد آنها دقیقا چیست؟ کدام فراری استانداردی در جهان با شیشه ایرانی بازسازی شده و کدام پورشه با ارزشی، هویت اصلی خودش را به هویت فرعی بخشیده؟ کدام بیتزارینی روزنامه پیچ شده و کدام بنز لیموزینی در کدام موزه با کد رنگ غلط، بازسازی شده؟

و اما ادامه ماجرا:

مواردی متعدد از مشکلاتی که در طول دو دهه اخیر و خصوصا در پروسه بازسازی اتومبیل‌های موزه خودروهای تاریخی ایران پیش آمده بود را در مقاله‌ای که با همکاری باشگاه خبرنگاران جوان منتشر شد بیان کردیم. تاریخ آن مصاحبه قبل از امکان بازدید عمومی بود. حال با بازگشایی موزه و انتشار تصاویر و ثبت ایرادهای مختلف توسط علاقمندان و بازدیدکنندگان، ابعاد جدیدی از این تغییرات عجیب بر ما روشن شده است.

فجایع موزه همانطور که قبل از افتتاح موزه حدس زدیم، محدود به موارد آن مصاحبه نبود. در ادامه شوک‌هایی که با بازگشایی موزه و انتشار تصاویر مختلف به علاقمندان و متخصصان وارد شده، بدترین خبر، وضعیت آلفارومئوی ارزشمند سابق محمدرضاشاه است.

این اتومبیل که بدون شک یکی از ارزشمندترین خودروهای مجموعه هم از نظر تاریخی و هم از نظر دلاری است، مدل 6C 2500 کابریو پینین فارینا به شماره شاسی 915773 است. این خودرو چنان دچار تغییرات اساسی شده که در ابتدا بسیاری فکر کردند یک نمونه دیگر با ظاهری متفاوت هم در دفینه موزه بوده و کسی از آن اطلاع نداشته است!

در بین تغییرات ایجاد شده قطعا اساسی‌ترین تغییر رنگ خودرو از بادمجانی به یشمی و البته رنگ شدن رینگ‌هاست. متاسفانه با تحقیقاتی که داشتیم نتوانستیم علتی برای این تغییر رنگ ناگهانی و کاملا متفاوت بیابیم. اما تغییرات تنها به اینجا ختم نمی‌شود و علاوه بر این باید به حذف سپرها اشاره کرد. موردی که اصالت خودرو را به طور کامل مخدوش کرده، چرا که این مدل آلفارومئو با اتاق‌های گوناگونی ساخته شده که سری پنین فارینا، تنها سری مجهز به سپرهای کرومی بوده است.

نکته تامل برانگیز دیگر رنگ شدن دور تایرها برای بدل شدن به تایرهای دورسفید است! که میزان رنگ شدگی آن‌ها به طور ملموسی با نمونه فابریک متفاوت است. علاوه بر این ظاهرا تغییراتی در قفل صندوق عقب نیز ایجاد شده که در تصاویر مشخص است. جالب این که هنوز محل اتصال سپرها به وضوح روی بدنه خودرو مشخص است.

در پایان نظر شما را به نمودار ارزش دلاری این مدل جلب می‌کنیم که چیزی بیش از هشتصد هزار دلار برای یک نمونه عالی است. البته نمونه موجود در موزه با توجه به اهمیت تاریخی، قطعا ارزش بسیار بالاتری دارد و در کنار مرسدس بنز پانصد کا، شاید از ارزشمندترین خودروهای گنجینه موزه بود.

ارزشی که با رنگ آمیزی آزارگونه این خودرو به رنگ اتومبیل‌های لورایدر، بیشتر تداعی‌گر اسباب بازی‌های کودکان است تا خودرویی ملیون دلاری.

از دید ما این اسفبارترین فاجعه رخ داده در بازسازی‌های موزه است. اما اسفبارتر از آن، سکوت معنادار متولیان صیانت از این خودروهاست.

همه‌ی مطالب و تصاویر از صفحه کلاسیکوپدیا عینا برداشته شده است.

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

آخرین اخبار