همشهری آنلاین _ ۲۴ آبان ماه آغاز هفته کتاب و کتابخوانی است؛ باز هم صحبت از یار مهربان که در حقش نامهربانی کردهایم. مطالعه را به کتابهای درسی و دانشگاهی محدود کردیم و با پیدا کردن کمترین فرصتی به جای احوالپرسی از یار مهربان به فضای مجازی یا برنامههای تلویزیونی نشستیم. تعارف نداریم. سرانه مطالعهمان چنگی به دل نمیزند و طبق آمار سرانه مطالعه روزانه کمتر از یک ساعت است؛ درحالیکه خواندن کتاب و قرآن و ادعیه، روزنامه و نشریه و مطالعه در فضای مجازی را نیز شامل میشود. به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی با نویسنده نام آشنا گپ زدیم. رضا امیرخانی که با کتابهای «ارمیا»، «من او»، «قیدار»، «بیوتن» شناخته میشود. کتابی هم درباره شهر تهران و معضلاتش دارد به نام «رهش» که برنده جایزه سیوششمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات شد. آخرین اثر او به نام «نیم دانگ پیونگ یانگ» سال ۱۳۹۷ منتشر شد. امیرخانی معتقد است که شورمندی قلم نویسنده متأثر از جامعه است.
ادبیات و انس با کتاب در روزگار سخت و تلخ، درست مثل همین روزهای کرونا که از یک سال و نیم پیش با آن درست به گریبان شدیم، راهی برای آرامش بود؛ مفری برای پناه بردن از دلتنگیها و اضطرابهای جانکاه. البته نه برای همه. برای آنهایی که پیش از این هم با کتاب زلفی گره زدهبودند و لذت کتابخوانی را به جان چشیده بودند. شما بهعنوان نویسندهای که بیش از ۲ دهه است دست به قلم دارید، این روزگار را برای کتابخوانها و نویسندهها چطور ارزیابی میکنید؟
دوره کرونا دوره ملال همگانی است. این ملال جنسیت نمیشناسد. طبقه نمیشناسد. ملیت و مذهب نیست. مهمتر از همه شغل و حرفه نیست. تصور عمومی این بود که با شروع کرونا، اصنافی که توان کار در خانه دارند، نه تنها راکد نمیشود بلکه رونق نیز پیدا میکند. به همین دلیل حدس زده میشد که نویسندهها که از همه بیشتر توان کار در چنین شرایطی را دارند، به سهولت در این دوره آثار تازهتری خلق کنند. اما تجربه من در این ۲ سال و تجربه اطرافیان من و در نگاه کلیتر تجربه ایران و جهان امروز، خلاف این موضوع را ثابت کرد.
چرا؟ مگر غیر از این است که نویسنده در خلوت و سکوت بهتر میتواند افکارش را متمرکز کند؟
نویسنده گرچه در انزوا مینویسد ولی برای نوشتن به شورمندی شخصی نیازمند است. قلم او با شورمندی اجتماعی مرتبط است. ملال همگانی به گمان من، نمایان کرد که اثر خوب در این دوره نوشته نمیشود.
پس با این حساب، هفته کتاب و کتابخوانی را پرشور نمیبینید؟
بقیه اتفاقات هفته کتاب از تبعات همین گزاره اول است.
جناب امیرخانی! شما جزو نخستین نویسندههایی هستید که خودتان فهرست پر و پیمانی از رمانهای ایرانی و خارجی را برای علاقهمندان به کتاب پیشنهاد کردید. به نظرتان چقدر برای مخاطب معرفی فهرست «کتابهایی که باید خواند» مفید است؟
من جزو نخستین نویسندگانی هستم که سیاهه صدتایی رمان را چند سال پیش معرفی کردهام. کتابهایی است که از خواندن آنها لذت بردهام. صد تا بیشتر شد. گفتیم ۱۱۰ اثر بشود، آن هم نشد. برای بعضی از کتابها که ترجمههای متعدد داشت، ترجمه بهتر را به انتخاب خودم برگزیدم. شاید در این سیاهه بعضی از رمانهای تازه منتشر شده، از دستم در رفته باشند. اما از آنطرف شاید بعضی از رمانهای قدیمی را نیز فراموش کرده باشم؛ مثل «هاکلبری فین» یا «تام سایر». در این سیاهه رمان، کتابهایی وجود دارند که اصالتاَ رمان نیستند؛ مثل «هفت روز آخر» رضا بایرامی. اما شما میتوانید مطمئن باشید که از این صد و اندی، دستکم ۵۰ اثر را باید خواند.
عصر ارتباطات، گاهی فرصت تورق کتاب را از ما میگیرد و به جای آن کتاب صوتی در اختیار ما میگذارد. موافق کتاب صوتی هستید؟
یک از کتابهای من به نام «قیدار» را خواندهام و کتاب صوتی آن منتشر شدهاست. برای تک تک کاراکترهای این داستان به صداسازی و تیپسازی با صدا پرداختم. کتاب صوتی هم مخاطب خود را دارد.
داستان کتاب «رهش» در محله کاشانک شمیران میگذرد. پیش از این هم در کتابهای شما مثل همین «قیدار» که از آن نام بردید یا «من او»، روایت داستان در بستر شهر تهران میگذرد. درباره رد پای تهران و خانههای قدیمی و برجهای جدیدش که در آثارتان دیده میشود بیشتر برایمان بگویید.
رگ و پوستم متعلق به همین شهر است. ریهام نیز! وقتی دیدم میان نمودار فوتیهای روزانه بهشت زهرا(س) و روزهای آلودگی تهران همبستگی وجود دارد، فهمیدم که باید رمان «رهش» را بنویسم. شهر امروز ما، شهر خودروهاست. تا گواهینامه رانندگی نگرفته باشی، شهروند نیستی. شهری که شهروندش رابطه تعاملی با آن داشته باشد شهر آرمانی است. از سوی دیگر، امروز توسعه ناپایدار در جهان به بنبست رسیده است و مختصات زیستمحیطی و نگاه طبیعتگرا، شهرها را به محلهای بهتری برای زندگی تبدیل میکند.
شما هم از آن نویسندههایی هستید که از محله زندگی و همسایههایتان برای نوشتن ایده میگیرید؟
در نگاه نخست باید بگویم خیلی کم. اما واقعیت این است که نویسنده هیچ ندارد به جز تجربیات زندگی شخصیاش.
قصه خانوادهای در محله کاشانک
اگر قصد دارید رمانی با موضوع تهران و حال و هوای این روزهایش را بخوانید خوب است کتاب «رهش» نوشته رضا امیرخانی را دست بگیرید. این کتاب برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و جایزه جلال در سال ۱۳۹۷ شد. رمان امیرخانی حول توسعه شهری و تأثیر آن در زندگی خانواهای ۳ نفره میگذرد. زوجی که با پسرشان در محله کاشانک منطقه یک تهران زندگی میکنند و هر دو در رشته معماری تحصیل کردهاند. مرد در شهرداری منطقه سمت معاون دارد و تمام فکر و ذکرش توسعه تهران برای نسل آینده است در حالی که در روند این توسعه پسرشان که روزگار کودکی را میگذراند، به آسم کودکان مبتلاست. زن سعی دارد خانه قدیمی با حیاط و تاب را از بلای ساختوساز دور نگه دارد و متحمل سختی میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «تهران ـ با این نماهای رومیـ شده است برشی از معادن سنگ! معدن سنگ عمودیشده بیریختی است منطقه یک تهران…» در صفحههای پایانی تهران را اینگونه میبینیم: «بالا میرویم و بالاتر. از بالا دنبال خانهمان میگردم. خانهمان نشانهای ندارد الا درختانی که پدرم کاشته بود… آسمان خاکستری تهران را میبینم. پشت سرم ستیغ قله دارآباد را و آن سوتر دیواره توچال را… سرم را کجتر میکنم. انگار که شهر قطعه قطعه شده باشد…وارونه شده باشد… ر… ه… ش» این رمان ۲۰۰ صفحهای را میتوانید از نشر افق تهیه کنید.
۱۰۹ کتابی که پیشنهاد میشود
در گپوگفت با رضا امیرخانی صحبت از سیاهه صدتایی رمان شد که شامل ۱۰۹ کتاب است و او به مخاطبان و علاقهمندان کتاب پیشنهاد میدهد. اگر مشتاق هستید که آقای نویسنده چه کتابهایی در فهرست خود گنجانده، تعدادی را برایتان آوردهایم:
خانواده من و باقی حیوانات / جرالد دارل، خداحافظ گاری کوپر / رومن گاری، جنگ و صلح / لئو تولستوی، قلعه حیوانات / جورج اورول، پیرمرد و دریا / ارنست همینگوی، ناطور دشت/ سلینجر، شازده کوچولو / آنتوان دوسنت اگزوپری، سیمای زنی در میان جمع /هاینریش بل، زوربای یونانی / نیکوس کازانتزاکیس، دنیای سوفی / یوستین گوردر، مرگ کسب و کار من است / روبر مرل، خرمگس / اتل لیلیان ونییچ، ابله / فئودور داستایوسکی، اینجه ممد (سهگانه آن سوی کوهستان) / یاشار کمال، عشق سالهای وبا / گابریل گارسیا مارکز، مادام بواری / گوستاو فلوبر، بلندیهای بادگیر / امیلی برونته، جای خالی سلوچ / محمود دولتآبادی، سووشون / سیمین دانشور، مدار صفر درجه / احمد محمود، هفت روز آخر / محمدرضا بایرامی، مثل همه عصرها / زویا پیرزاد، ثریا در اغما / اسماعیل فصیح، روی ماه خداوند را ببوس / مصطفی مستور
معرفی آقای نویسنده
رضا امیرخانی ۴۸ ساله، فارغالتحصیل مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف است که سال ۱۳۷۵ در ماهنامه نیستان داستان و مقاله مینوشت. سال ۱۳۸۴ سردبیر سایت لوح بود که در زمان خود مخاطبان زیادی داشت. ۲ سال هم ریاست هیأتمدیره انجمن قلم ایران را برعهده داشت. سال ۱۳۹۵ نشان درجه یک هنری را دریافت کرد. میگوید: «از همه شیرینتر برایم، سفر به همه استانهای کشور و ۳۳ کشور دنیا بودهاست.» کتابهای امیرخانی هم اینهاست: ارمیا، ناصر ارمنی، من او، داستان سیستان، نشت نشا، بیوتن، نفحات نفت، جانستان کابلستان، قیدار، رهش، نیمدانگ پیونگیانگ. امیرخانی میگوید: «و همه این زیادیها را نوشتن و آن کمیها را ننوشتن… چه میارزد برای کسی که خوب میداند هنوزکاری نکرده است…»