جوانان و میانسالان دارای تحصیلات دانشگاهی، اهل مطالعه و با عنوان کلی فرهیختگان، نسبت به سازوکارهای مدیریت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حساس هستند. ایشان همواره عقل را یگانه مرجع تعیین سیاست های کلان و شیوه های اجرایی می دانند. هیچ نوع گرایش شخصی یا گروهی را برای تعیین مصادیق منافع ملی و انتخاب روش اداره کشور بالاتر از عقل محوری و علم گرایی نمی دانند. بنابراین از دوران مشروطه تاکنون همواره نارضایتی نسبی از اداره کشور و حکمرانان داشته اند. کم یا بیش بودن این نارضایتی مسئله دوم است. مسئله اول آن است که این گروه از جامعه خواهان استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی هستند. عدالتی که عقل و ادراک هرچند ناکافی انسانی آن را تبیین می کند. برخی از این افراد آموزه ها و مبانی دینی را در راستای ارشاد به حکم عقل می پذیرند و برخی دیگر نیازی به رجوع به دین یا حداقل مراجع دینی نمی بینند.
بسیاری از افراد این گروه تجارب بشری در ممالک غربی یا شرقی را قابل اعتنا و الگوگیری می دانند. گرچه بعضی از ایشان دلباخته بیگانگان شده اند اما در مجموع فرهیختگان منش عقلایی، نگاه علمی و رویه کارکردگرایانه (عملگرایی) دارند.
تعداد اندکی از فرهیختگان در مبانی نظری و حتی رفتار اجتماعی دچار ضعف و انحراف شده اند که رفته رفته مقبولیت و نفوذ خود را از دست می دهند. ایشان اگر صاحب هنر یا دانش قابل عرضه باشند، فساد ذهنی و رفتاری در جامعه ایجاد میکنند.
اغلب فرهیختگان در پایان میان سالی و آغاز کهنسالی موجب آرامش جامعه و توجه دادن مردم به مسئولیت های اجتماعی و فردی می شوند. این کارکرد در گذشته هم برایشان بوده است اما در دوران پختگی، شکوفایی حداکثری می یابند.
گروه بزرگتر
اغلب مردم ایران فرهیخته به تعریف اصطلاحی نیستند اما دارای فرهنگ اجتماعی، مثبت گرایی احساسی و در عین حال خواهان زندگی عادی هستند. خصوصا شهرنشینان و به طور خاصتر ساکنان کلان شهرهای ایران، رفاه و تامین نیازهای اساسی برایشان اولویت دارد. خواهان دسترسی به آموزش، بهداشت و درمان، تفریح و آزادی های مدنی هستند. احترام متقابل بین شهروندان با حکمرانان و کارگزاران دولت را الزامی می دانند. انتظار دارند اداره کشور و سیاست های کلان مطابق اراده مردم صورت پذیرد. تامین امنیت کشور، پیشرفت و آبادانی، استفاده از منابع کشور برای ایجاد قدرت پایدار و دستیابی به جایگاه متناسب در جهان را از وظایف حکومت می دانند.
این گروه دین و مبانی اخلاق انسانی و دینی را محترم و موجب رستگاری می دانند اما پایبندی فردی یا کم توجهی در مقام عمل را جزیی از انتخاب و زندگی خصوصی افراد می دانند. رعایت حدود اصلی و حرمت ظاهری دین و اخلاق در جامعه را کافی میشمارند.
گروه سوم
گروهی قابل توجه و بزرگی از مردم ایران هستند که با دو گروه قبلی یک تفاوت آشکار و قابل توجه دارند. ایشان چه فرهیخته به معنای اصطلاحی باشند و چه نباشند؛ مذهبی هستند. یعنی مبانی مذهب، سلوک دینی و پایبندی به مناسک مذهبی را یگانه راه سعادتمندی بشر در دنیا و آخرت میدانند. ایشان برای خود مسئولیت فردی و اجتماعی در قبال خداوند تعالی قائل هستند. وجدان جمعی بالایی دارند. مراجع دینی را معتبر می شمارند و یرداشت های شخصی و قرائت های خاض از دین را برنمیتابند. قوانین کشور را در تطابق با اصول و فروع دین معتبر میدانند. گرچه الزام به پذیرش قلبی دین نمی کنند اما خواهان رعایت حدود شرعی در اجتماع و تمامی شئون زندگی هستند. تجارب بشری، جولان اندیشه و تلاش آدمی برای شناخت و تسلط بر طبیعت را می پذیرند اما مشروط به رعایت حلال و حرام های دینی و برای کسب رضای الهی و نه ارضاء حس کنجکاوی یا طغیان گری بر سایر مردم یا بی اعتبار کردن اصول دین که در این صورت باید مهار گردد.
گروه سوم در میان مردم ایران فراوانند به جرات می توان گفت: فعالترین قشر مردم ایران مذهبی ها هستند. اغلب ایشان اهل خیر و دستگیری از ضعفاء و محرومین و خدمت به سایر مردم هستند. از ستمگری پرهیز داشته و به قانون پایبندی دارند. اهل دغل بازی و بی قیدی نیستند. رفاه و آسایش دنیا را پس نمی زنند اما برای عقیده خود تحمل سختی را سهل می دانند.
قومیت ها
ایران کشور اقوام است نه آن طور که اقوام مختلف به ایران مهاجرت کرده باشند و ایران تشکیل شده باشد. قرن هاست همین مردم در ایران زندگی می کنند. ایران کشور چند هزار ساله است. یک کشور است با یک ملت که قوم های مختلف در آن هستند. اما جداشدن بخش های وسیعی از ایران در زمان های دور و نزدیک این گمان را برای برخی بوجود آورده که ملت ایران شاید جداشدنی باشند و مثلا بتواند شش کشور یا حداقل خطه و اقلیم خودمختار درست کرد و حکومت مرکزی نیز در نظر گرفت.
روس و انگلیس
شاید برخی فکر کنند دوران امپراتوری بریتانیای کبیر و استعمارگری روباه پایان یافته است، در نظم جدید جهانی روسیه ترازی بی معناست اما ایران هنوز لقمه چرب و شیرین و قابل معامله بین روس و انگلیس بدون حضور آمریکا یا چین است حتی اگر نخست وزیر انگلیس هندی تبار باشد.
لحاف ملانصرالدین
هنوز هم مردم ایران باید سرگرم دعوا باشند تا نتوانند عمق مشکلات و معضلات و بحران های متعدد کشور را ببینند. رضا پهلوی در هیچ فرضی نمی تواند نقشی در آینده ایران داشته باشد هم چنین مریم رجوی یا هر خارج نشین دیگری، پس اساسا موضوع براندازی منتفی است. تجزیه ایران امری ناشدنی است. آنچه امروز در کشور رخ می دهد و بی جهت کش دار می شود بیشتر سرپوشی برای وضعیت سهمگین در اداره کشور است. جناح های سیاسی چپ و راست پر شده اند از مهره های سوخته بی خاصیت، افراد جدیدی را پرورش نداده اند. لذا نوعی انسداد سیاسی گریبان کشور را گرفته است. در موضوعات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بیشتر بحران داریم تا معضل و مشکل طبیعی است باید مردم را سرگرم کرد.
آمادگی برای رویایی بزرگ
بعد از پایان جنگ تحمیلی دو نظریه همواره در کشور وجود داشت اول آن که ما باید با دنیا آشتی کنیم. صدور انقلاب و نگاه ایدئولوژیک به حکومت را رها کنیم و بشویم یک کشوری که می خواهد براساس منافع ملی خود نقش بازی کند. به دنبال اقتصاد پیوند خورده با اقتصاد جهانی و مزیت های نسبی باشیم. یک ظاهری از اسلام را هم داشته باشیم تا پس از قوی شدن و استحکام نظام به بازسازی اعتقادی و مبانی انقلاب بازگردیم. اما نظریه دوم می گفت: جامعه جهانی یعنی آمریکا و چند کشور صنعتی عموما در اروپای غربی که نمی توانند با جمهوری اسلامی و بسیاری از قوانین آن از جمله حجاب کنار بیایند. کوتاه آمدن در برابر ایشان به معنای پذیرفتن ارزش های اومانیستی و سکولار غرب است. در این صورت جای پا برای حداقل های دینی باقی نخواهد ماند که بشود روزی به آن ها برگشت. اساسا غربی ها نمی توانند با نظامی که اصل ولایت فقیه در آن حرف اول را می زند کنار بیایند. آن ها قائل به چند صدایی هستند تا بتوانند با غوغا سالاری و روشهای ظاهرا دموکراتیک عناصر خوش بین به غرب را بر سرکار بیاورند. در ادامه هم غرب گرایان و نهایتا کسانی که کاملا گوش بفرمان ایشان باشند زمام امور کشور را عهده دار خواهند شد. بنابراین ما باید به سمت قدرتمند شدن در همه زمینه ها پیش برویم برای خودمان هم پیمانانی از میان ملت ها بیابیم. ما باید در تولید علم، ساخت کالا، کشاورزی و تامین مایحتاج اساسی مردم خودکفا باشیم. استقلال اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشته باشیم. گرچه حسن همجواری، رابطه و احترام متقابل با دولت ها نیز برای ما مقبول است. طرفداران این دونظریه هرگز نتوانستند تمام قدرت در کشور را بدست بگیرند تا لااقل به یک استراتژی واحد برسند بنابراین هر کدام سعی کردند راه خودشان را بروند و مردم را نیز با خود همراه کنند.
کشمکش ها بالا میگیرد
اغلب اتفاقات سال های پس از دفاع مقدس را می شود در تقابل این دو نظریه ردیابی کرد. هریک از طرفین و سمپات های ایشان سخنان و اقدامات گونه گون انجام دادند تا بتوانند مسیر کشور را آن طور که خود می خواهند پیش ببرند. دعواهای سیاسی و جریان سازی ها، طرح های اقتصادی و سیاست خارجی همگی درگیر همین کشمکش دامنه دار و بی حاصل شدند. خسارت های ناشی از جنگ درونی نظام بسیار فراوان است.
دولت های شبیه هم
از آغاز انقلاب تا پایان دولت سیزدهم، دولت های تشکیل شده بسیار شبیه هم بودند. غیر از دو دوره رئیس جمهوری احمدی نژاد که فضا تاحدی متفاوت شد بقیه دولت ها رفتاری نسبتا مشابه داشته اند. دولت های احمدی نژاد و رئیسی نیز تفاوت خیلی بزرگی با بقیه ندارند علت به دو موضوع برمی گردد
اول: سرنخ قدرت در چهل و سه گذشته در دست چند نفر خاص بوده است
دوم: کارگزاران نظام در سطوح بالا با هم وابستگی و پیوستگی خانوادگی و اقتصادی دارند و در سطوح میانی انگیزه کافی برای انجام کار درست وجود ندارد یعنی بدنه اجرایی کشور حتی با قبل از انقلاب تفاوت چندانی نکرده است.
در جمع بندی می توان گفت اعتراض های اجتماعی سال های اخیر و حتی جنبش اجتماعی سال 57 فاقد نظریه پردازی اولیه، پویا و بازتولید شده است. ما بیشتر خواهان تغییر هستیم تا اصلاحات واقعی و بنیادین، بسیاری از دانشمندان علوم اسلامی نیز اساسا چنین امری را بدون حضور امام معصوم و قبل ظهور حضرت مهدی علیه السلام محال می دانند. دانشمندان علوم اجتماعی ایران نیز هنوز به بالندگی و رشد کافی نرسیده اند.
حسن بشارت نیا مدیر مسئول ماهنامه قطعات خودرو