این گزارش حاصل گشتی در شهر و گپی کوتاه با کودکان کار وخیابان است که میترسند اسمشان را بگویند، شاید از ترس پدر یا برادر بزرگتر، اما مطمئنم که پیرزن جوراب فروش چهارراه یافت آباد یا پیرزن گلفروش چهارراه توحید- ستارخان ( که ازکودک کار بودنشان سالها گذشته) از ترس آبرو اسمشان را نمیگویند و هر چه توضیح میدهم که خبرنگارم بیشتر به صرافت میافتند که نگویند!
کجا زندگی میکنند؟
همین حوالی هستند. سربیشتر خیابانها و چهارراهها. کنارهر پمپ بنزین و پشت هر چراغ قرمز.گاهی با دیدنشان غمگین شدهایم و گاه عصبی؛ غمگین به دلیل غم و اضطراب پنهانی که درنگاهشان موج میزند و عصبی به علت سماجت بی حد و اندازه شان …
کجا زندگی میکنند؟ تفاوت چندانی ندارد. شاید گوشهای از خیابانهای محلات جنوبی شهر یا درحاشیههای وسیع تهران بزرگ، در خانهای استیجاری وکوچک …
معمولا سرچهارراهها ، همان جایی که چراغ راهنما بیشتر ازحد معمول سرخ میماند میایستند یا سرخیابانهای شلوغ و پر تردد. شلوغی را دوست دارند و اسکناسها را بیشتر.
صورتشان زیر آفتاب صلاه ظهرسرخ ِسرخ است
قدهای کوتاه، چهرههای زرد که در هرم آفتاب سوخته، موهای درهم و روسریهای رنگی کج و کولهای که صورتشان را معصومتر وزیباترمیکند از تصاویری است که هر روز در ذهن شهروندان تکرار میشود.
تعدادشان زیاد نیست اما هرچه به غروب نزدیکتر شوی، سرشان شلوغتر میشود.
یکی گل میفروشد دسته ای 5 و 10 هزارتومان؛ دیگری آدامس وبادکنک و فال حافظ، آن یکی که بلندتر وبزرگتر است چند عدد لنگ انداخته روی دوشش و قطعات ریز وتزیینی اتومبیل در دستانش مدام میچرخد.
کوچکترها کلاه ندارند و صورتشان زیر آفتاب صلاه ظهرسرخ ِسرخ است اما پسر بزرگتر که قطعات ریز اتومبیل میفروشد، کلاه دارد. کلاه بزرگ حصیری که تمام پیشانی و بخشی ازچشمانش را استتار کرده است.
کودکانی که تا کمر درسطلهای زباله خم میشوند
شاید لازم نباشد حتی یک لحظه چشمانتان را ببندید و به کودکی فکر کنید که در کوچهها و خیابانها پرسه میزند و تا کمر درسطلهای مکانیزه زباله خم شده و دنبال تکه مقوایی، بطریهای پلاستیکی و شیشههای خالی میگردد تا از فروش آن روزگار بگذرانند. این روزها این تصاویر به وفوردر اطرافمان تکرار میشود. فقط کافی است با دقت به دور و بر خود نگاه کنید.
کافی است فقط چند دقیقه تامل کنید و با دقت بیشتری به مسئله نگاه کنید شاید بتوانید تفاوت ها را حس کنید.
اسپند درست است یا اسفند؟
مریم 14 سال بیشتر ندارد اما انگار19-20 ساله است.هرم آفتاب روی صورتش شیارهایی ریز انداخته اما برایش مهم نیست. نه کسی انتظارش را میکشد و نه کسی را دوست دارد که برای او خودش را بزک دوزک کند.
او اول پاسگاه نعمت آباد کمی دورتر از میوه فروشهایی که روی چرخ میوه میفروشند ولامپهای قوی و پرنور میوههایشان را زیباتر وخوشمزهترمیکند برای سرنشینان اتومبیلهای رهگذر اسپند دود میکند.
دود اسپند نفس کشیدنت را اذیت نمیکند؟ میخندد ومیگوید: اسفند درسته یا اسپند؟ دود اسفند اوایل اذیتم میکرد. اولش که روشن میکردم دود غلیطتر بود و باید دهان و دماغم را میپوشاندم. به مرور یاد گرفتم که لازم نیست مقدار زیادی اسفند روی آتش بریزم. همین که چند دانه بریزم و دود کمی بلند شود کافی است.
میخندد. خنده اش تلخ است .از خانواده اش میپرسم. میگوید کسی را در تهران ندارد و 3 سال پیش با خاله اش به تهران آمده و ازهمان روز اول گدایی کرده است.
تا آخرعمرم هم کارکنم نصف پول پیش یک خانه را درنمیآورم!
مریم میگوید: سرمایه ام یک اسفنددان، چند تکه ذغال و یک مشت اسپند است و تا شب 100 تا 150 هزار تومان درمیآورم. کاش درآمدم بیشتربود و میتوانستم یک خانه کوچک اجاره کنم اما مطمئنم تا اخر عمرم هم کارکنم هم نمیتوانم نصف پول پیش یک خانه را دربیاورم. تازه چه کسی به دختر تنهایی مثل من خانه اجاره میدهد؟ ومن فکرمیکنم آیا واقعا تفاوتی بین کودکان لاغر و سیاه چرده ای که پوستشان درهرم افتاب سوخته و با زباله گردی و فال فروشی و کار سخت و سنگین در کارگاههای زیرزمینی کارمیکنند با کودکانی که در صندلی عقب اتومبیل پدر یا مادرشان نشسته اند وجود ندارد؟
کودکان چه فرقی با هم دارند؟
آیا دختران کوچکی که با روسریهای کج و کوله و لباسهای رنگی، گل میفروشند یا پسران خردسالی که درحاشیه جاده بهشت زهرا عطرساقههای کرفس و دستههای نعناع را نفس میکشند وچشم میدوزند به اتومبیلهایی که با سرعت به طرفشان میآیند با پسران و دخترانی که با خانواده به پارک و سینما ذمیروند فرق ندارند؟
واقعیت این است درزمانی که سرعت و فناوری و تکنولوژی حرف اول را میزند، هنوز کودکانی هستند که نمیتوانند درس بخوانند، خوب غذا بخورند و راحت و بیدغدغه بخوابند.متاسفانه پدیده کودکان خیابانی و به تبع آن کودکان کار در کشورما و سراسر دنیا به چشم میخورد.
یک پاسخ
کودکان کار خیلی طفلکی ان. کاش به شکلی درست و مدیریت شده ، از تخریب آینده این بچه ها جلوگیری بشه و الان هم این بچه ها بتونن کودکی کنن و از کودکی لذت ببرن.