چگونه استاد شویم

 با این که پس از انقلاب صنعتی در غرب نظام استاد شاگردی متحول شد و آموزش در طول یک عمر به مرحله‌های کوتاه‌مدت تغییر یافت ولی در کشورهای در حال توسعه نظیر ایران بین تحول ماشینی، صنعت پیشه‌وری و نظام آموزشی آن ارتباط منطقی به وجود نیامد و این ناهمخوانی باعث سردرگمی و عدم‌اعتماد خانواده‌ها به حرفه و فن شد. تقدیرگرایی و عدم‌توجه به عقلانیت نگرش خانواده‌ها و جوانان را درباره کار و حرفه بیشتر با ایهام مواجه کرد.

در تمام سده های گذشته آموزش حرفه‌ای و فنی متکی به نظام استاد شاگردی بود. در این نظام فرد را از دوران نوجوانی، و حتی کودکی، به شاگردی یک استاد کار می‌سپردند. چه بسا که بخت یاری می‌کرد و انگیزه‌‌ کاری ویژه در او شکوفا و صاحب کاری خلاق و ماندگار می‌‌‌شد. مردم کشور ما که به نظام استاد شاگردی، کارگاه‌های پیشه‌وری و استادکاری در حرفه، اعتماد کامل داشتند فرزندان خود را با کمال میل به دست استاد و کارگاهش می‌سپردند و از او می‌خواستند که آنها را به هر شکلی که صلاح می‌داند به عالم حرفه وارد کند و سخت‌گیری او را «جور استاد به ز مهر پدر» می‌دانستند.این سخت‌گیری و تندی استاد با نظام مردسالاری و استبدادی روزگار همخوانی و تناظر داشت.

انقلاب صنعتی و فرآیند سرمایه‌داری جهانی، نظام استادشاگردی را از پایه دگرگون و آموزش در طول عمر را به آموزش مرحله‌ای کوتاه‌مدت تبدیل کرد. تقسیم کار باعث شد که محیط کار و منزل از هم جدا شوند، همچنین محل تفریح، ورزش و عبادت نیز تفکیک شد و در جامعه جای معینی پیدا کرد. نقش استادکار یا صنعتگر در هر حرفه تجزیه شد و در قالب ساختار صنعتی جدید قرار گرفت. به عبارت دیگر، این نقش در زنجیره تولید صنعتی و تقسیم کار تعریف شد. اما انقلاب صنعتی در کشورهایی نظیر ایران تاثیر متفاوتی داشت. از آغاز ورود صنعت ماشینی به کشور ما صنایع بومی، کارگاه‌ها و نظام آموزشی آن به شدت آسیب دید و بی‌حامی ماند و در نتیجه، جوانان در انتخاب حرفه سرگردان شدند و آغاز و پایان زندگی حرفه‌ای تیره و ناروشن باقی ماند.

گسست تاریخی و فرهنگی بر جامعه عارض و مانع از آن شد که جامعه ما بتواند به انتقال تجارب و میراث فرهنگی و علمی گذشته خود ادامه دهد. دیگر این که ما نتوانستیم به تجزیه و تحلیل صنعت و آموزش گذشته خود بپردازیم و نکات مثبت و منفی فکر و تجربه گذشته را ارزیابی کنیم و در یک جمع‌بندی راهی نوین و سبکی ویژه متناسب با ساختار ایران برای خود و کشور پیدا کنیم. همان‌گونه که بعدا به آن می‌پردازیم کشورهای آسیایی معروف به ببرهای خاور دور، مانند ژاپن و کره، از غرب بسیار آموختند، ولی با بومی کردن صنایع غربی راه و روش خویش را نیز به آن افزودند. یکی از درس‌های مهم تجربه آنها بستر‌سازی انقلاب خودکاری و راه‌های ویژه صنعتی شدن بود.

  وضعیت حرفه در کشورهای عفب مانده از لحاظ صنعتی

در برخی کشورها مردم نتوانستند انقلاب صنعتی را با اصناف پیشه‌وری و نظام آموزشی خود پیوند دهند و از مهارت استادکاران در ساختمان ماشینی استفاده ببرند. سازمان‌ها و نهادهای فنی و تکنیکی که در این کشورها برپا شدند، قادر نبودند جای استادکاران را در صنعت پر کنند. از یکسو کارخانه‌ها « نیاز به کارگر» را از روستاها و مزارع تامین می‌کردند و از سوی دیگر دانشگاه‌‌‌ها به تربیت کادر مهندسی می‌پرداختند. اما به علت اجتماعی نشدن علم، نه کارگران توانستند ارزش واقعی مهندسان را دریابند و نه مهندسان توانستند در غیاب استادکاران و تکنیسین‌های میانی در کار روزانه رابطه‌‌ مناسب و منطقی با کارگران برقرار کنند. چنین شرایطی بر دشواری فرآیند صنعتی شدن در کشورهای در حال‌گذار افزود و ساخت واسطه‌گری را هم از درون و هم از بیرون بر جامعه تحمیل و مستقر کرد. در نتیجه، مصرف در جامعه ما جا باز کرد و تولید رو به انزوا گذاشت. شرایط و وضع مدیریت در کشور‌های مذکور نیز همین‌طور بود، در حالی که پس از انقلاب صنعتی موسسات، شرکت‌ها و کارخانه‌ها در غرب توانستند با استفاده از نظریات مربوط به انگیزه کار، نظام حرفه و فن را مجهز کنند و هر کشور صنعتی موفق شد کلیه حرفه‌ها، اشتغال، کسب و کار، تفریح، ورزش و کلیه جنبه‌های حیات را با آموزش حرفه نزدیک و مجهز کند و به این ترتیب نظم هنجاری را در جامعه برقرار و از قبل شفافیت و آرامش را بر جامعه خود استوار نمایند.

فعال کردن آموزش حرفه و فن یکی از دستاوردهای برجسته آموزشی در کشورهای پیشرفته‌‌ صنعتی است که انگیزه در آن نقشی ارزنده داشته و تحول درونی را آشکار می‌نماید.

   انگیزه کار

انگیزه کار حالتی درونی و انرژی‌زاست که انسان را به فعالیت وا می‌دارد و به صورت مستقیم یا به واسطه شیوه‌های رفتاری به سمت هدف معینی می برد.

رابینس انگیزه کار را چنین تعریف می‌کند: تمایل به اعمال سطح بالایی از تلاش برای رسیدن به اهداف سازمانی، مشروط بر این‌که تلاش‌های فرد، امکان و توانایی ارضای نیازهای فردی را نیز داشته باشند. مادامی که انگیزش معمولی مورد نظر باشد، تلاش برای رسیدن به هر هدفی مدنظر است اما ما می‌خواهیم کانون توجه را به اهداف سازمانی محدود کنیم. به طوری که منافع و علایق فردی ما به رفتار معطوف به کار بازگردد، بنابراین در تعریف آن سه عنصر کلیدی مورد تاکید است:

۱-کوشش و تلاش

۲- اهداف سازمانی

٣- نیازها

عنصر تلاش، بیانگر مقدار تحرکی است که در شخص ایجاد می‌شود و هنگامی که فرد بر انگیخته شده است، تلاش می‌کند و کار او با بازدهی توأم است.

اما گاهی سطوح بالای تلاش، کمتر به ایفای نتایج مطلوب شغلی منتهی می‌شود، مگر اینکه تلاش در راستای منافع سازمان صورت بگیرد. تلاشی که متوجه اهداف سازمانی و سازگار با آن است، همان تلاشی است که ما در جست‌وجوی آن هستیم. در نهایت می‌خواهیم درباره انگیزش به عنوان یک جریان ارضای نیاز بحث کنیم. در اینجا نیاز، وسیله بروز برخی حالات درونی است که پی‌آمدهای معین و جالب توجهی دارد. یک نیاز ارضا نشده به ایجاد تنش در فرد منتهی می‌شود و محرک حرکت درونی او است. این حرکت‌ها باعث بروز رفتارهایی می‌شوند که به اهداف خاصی منتهی می‌شوند که اگر فرد به آنها دست یابد نیاز ارضا شده و کاهش تنش را در پی دارد.

در جامعه اروپایی، پس از انقلاب صنعتی انگلستان در دهه ۱۷۶۰ میلادی، یک تا پنج دهه طول کشید تا سایر کشورهای پیشرفته صنعتی اروپای غربی بتوانند به عرصه فرآیند صنعتی شدن وارد شوند. این کشورها با بستن تعرفه‌‌ گمرکی بر کالاهای خارجی، از یک سو از ورود کالاهای ساخت انگلیس به کشور جلوگیری کردند و از سوی دیگر باعث تقویت صنایع درونی و بومی کشور شدند. این استراتژی و فرآیند اصولی سبب شد که سرمایه‌های صنعتی در کشورهای مذکور به حرکت درآیند، ساختارهای زمین‌داری و تجاری نامولد را کنار بزنند و بتوانند در میدان رقابت گام‌های بزرگی بردارند و گروه‌های افزارمند و صاحب صنعت و تکنیک را به جلو ببرند و صاحب ارزش کنند.

جابه‌‌‌جایی قشرها و گروه‌‌‌های مولد سرمایه، تحول بزرگی در کشورهای اروپایی به وجود آورد. ویژگی این قشر و طبقه این بود که عشق به سرمایه‌گذاری و انباشت را در جامعه دامن زد. کار و رقابت را تشویق و برای دو قرن دامنه‌‌ رفاه و رفاه‌طلبی را بسیار محدود کرد.

از سال‌های پس از جنگ جهانی دوم دولت‌های رفاه‌گستر ظاهر شدند و با ظهور تلویزیون، رفاه‌طلبی باب شد. اما رفاه‌طلبی و آسایش در کشورهای در حال‌گذار اثرات مخرب و نامطلوبی به جا گذاشت. کارطلبی و سخت‌کوشی در کشورهای مذکور جایش را به عافیت‌طلبی داد. این کشورها بدون ایجاد بسترهای فکری و عینی کار و تلاش به انحراف کشیده شدند و به زائده‌‌ کشورهای صنعتی تبدیل شدند.

ویژگی قشرهای صاحب کارخانه و زمین‌دار در کشورهای در حال‌گذار در مصرف آشکار می‌شد و نه در تولید. به جای پرداختن به سرمایه‌گذاری و انباشت و به‌کارگیری نیروی فعال و جوان و استفاده از تلاش و انگیزه دهی پایان‌ناپذیر به آنان، سرمایه‌گریزی و خروج سرمایه از کشور رواج یافت. به جای تشویق و به‌کارگیری نیروهای داخلی و بالا بردن سطح اشتغال درونی به واردات فن آوری و کسب سود آنی گسترش یافت که محصول نظام دلالی و واسطه‌گری بود. این بخش از نیروها به رفاه طلبی و کار بی‌دردسر چشم دارند و دامنه فعالیت آنان تنها به مصرف تولیدات کشورهای صنعتی معطوف است.

چنین فضایی در عرصه کار و حرفه، لختی و بی‌تحرکی را در نسل جوان تقویت می‌کند و آن را از سخت‌کوشی و داشتن انگیزه جدی برای کار و خلاقیت باز می‌دارد. در نتیجه کشور ما نتوانسته استقرار و گسترش واحدهای صنعتی را به انسجام برساند و پویایی و تحول لازم را ایجاد کند. بنابراین صنعت ما از هر عصری چیزی را با خود به همراه دارد و این امر ناهمخوانی را گسترده‌تر کرده و هنوز نتوانسته‌‌‌ایم با اعتماد و اطمینان به عرصه‌‌ صنعت و تولید ماشین برسیم. در نتیجه، تفکر علمی و عقلایی کمتر توانسته جای واقعی خود را در جامعه و در میان خانواده‌ها باز کند. فرهنگ حاکم بر جامعه در عرصه‌‌ گسترش صنعت شکل نگرفته و ضعف این فرآیند باعث شده به طور مثال خانواده‌ها از یادگیری و آموزش فرزندان خود در نظام حرفه و فن کمتر استقبال کنند. کم‌توجهی به نام حرفه و فن و جا نیفتادن حرفه و کار در خانواده‌ها، در زمانی که برخی از مردان بزرگ جهان صنعتی از طریق حرفه و فن به بزرگ‌ترین پیشرفت‌ها در زندگی کاری، علمی و اجتماعی رسیده‌اند، آثار نامطلوبی بر فرآیند صنعتی شدن و پیشرفت فن شناختی باقی بگذارد. این افراد از درون نظام صنعتی و با تکیه بر سخت‌کوشی توانستند به بالاترین مراحل نخبه‌پروری برسند.

نظام حرفه و فن به‌ویژه پس از انقلاب سوم صنعتی و ارتباطاتی، یعنی از 1980 میلادی به بعد، توانسته تا دورترین نقاط کشورهای صنعتی را به زیر چتر خود درآورد و تمدن شفاهی-تصویری نیز جهان را به دهکدهای کوچک تبدیل کرده است.

کشورهای آسیایی مشهور به ببرهای خاور دور یعنی کره، تایوان، مالزی، سنگاپور، فیلیپین، اندونزی، هنگ‌کنگ و… توانسته‌اند ظرف سه دهه در حرفه و فن به پیشرفت‌‌‌های قابل‌توجهی برسند و دگرگونی بزرگی را در زمینه تجارت جهانی به وجود آورند.

  تقدیرگرایی جوانان

باید پذیرفت که در میان جوانان، افرادی هستند که به تقدیر باور دارند و نقش جبر را در سرنوشت انسان موثر می‌دانند. به اعتقاد آنان ما تحت تسلط نوعی جبر هستیم. ضرب‌المثل‌هایی از قبیل «هر چه بادا باد» یا «هر چه پیش آید خوش آید»، «این نیز بگذرد»، «هر چه اتفاق می‌افتد از قدرت ما خارج است» و نظایر آن، تصادفی در زندگی روزمره و ادبیات کشور ما جا باز نکرده است. تکرار این عبارت‌ها فکر کردن و تلاش را از شخص سلب می‌کند و نمی‌‌‌گذارد جوان از بند اوهام درآید. در چنین شرایطی فرد به شکل موجودی کاملا تسلیم‌پذیر و شکست‌خورده در می‌آید. داشتن همت بلند و پشتکار که حداقل آن در ضرب‌المثل «از تو حرکت از خدا برکت» تجسم می‌‌‌یابد به نسیان سپرده می‌شود. درویش مسلکی و قلندرمآبی جای تحول و دگرگونی را می‌گیرد و فرد را از عرصه زندگی واقعی دور می‌کند. در این شرایط تنها نقش تربیتی خانواده، شاید مدرسه و درس و جامعه کاری می‌تواند مایه امیدواری باشد. توجه به خردورزی و عقل‌گرایی و مراجعه به قطب‌نمای درونی برای حل مشکلات و تنگناهای روزمره، نیازمند تربیت و آموزش جدی است که می‌تواند تقدیرگرایی و انفعال را از شخص دور کند و به جای خنثی بودن به آموختن فن، حرفه و دانش بپردازد و با کسب سواد و تحصیل هدف‌دار، آگاهی‌های اجتماعی را در خود رشد دهد و بینش تقدیرگرایی را به فراموشی بسپارد و خود را در برابر حوادث و ناکامی‌ها مصون و مقاوم کند.

  تجربه صنعتی ژاپن

ژاپن از جمله کشورهایی است که موفق شده قبل از انقلاب صنعتی به انقلاب «خودکاری» بپردازد، یعنی تحول بزرگی در زمینه حرفه و فن جوانان آن کشور ایجاد کند. این امر عرصه‌‌ صنعت ژاپن را زیر و رو کرده و نمونه‌‌‌ای برجسته از تحول صنعتی جهان امروز به شمار می‌آید. ژاپنی‌‌‌ها با پیشرفت فن آوری به تولید روبات پرداخته‌‌‌اند و نخستین کشوری در جهان هستند که بیشترین تعداد روبات‌ها را در اختیار دارند و کارهای سخت و ناممکن را با این ابزارها انجام می‌‌دهند. فرصتی که ژاپنی‌‌‌ها توانستند از آن در صنعت سود ببرند سرمشقی برای کشورهای جهان و به‌ویژه کشور ما و صنعتگران و اصحاب حرفه و فن ما به شمار می‌‌‌آید.

جنگجویان سامورایی به عنوان مدیرانی مجرب و آموزش‌دیده که از اعتمادبه‌نفس فراوان و انرژی متراکمی برخوردار بودند و به عصر فئودالیسم تعلق داشتند، در سده نوزدهم میلادی با براندازی نظام فئودالی و استقرار بخشداری‌ها قدرت سیاسی خود را از دست دادند، اما در عصر امپراتور میجی این نیروی فعال و پرانرژی در تحول اداری و به‌ویژه صنعتی به کار گرفته شد و نتایج بسیار سودمندی به بار آورد.

ژاپنی‌‌‌ها برای مدت‌‌‌های مدید هوشمندی خود را صرف شناسایی فن آوری خارجی و تقلید از کشورهای برتر صنعتی کردند تا اینکه از تقلیدگرایی به ابتکار عمل و خلاقیت روی آوردند.

تلاش برای جذب فن آوری و ایجاد کارآیی و کاردانی در صنایع نساجی (که انقلاب‌های صنعتی مدیون آنهاست) و مهارت در بازتولید و بهبود کیفیت آنها اساس این هدف را شکل می‌داد. هدف و استراتژی امپراتور میجی که تلاش کرد با عزم ملی و اراده راسخ کشورش را به سوی انقلاب صنعتی سوق دهد و از تجربه غرب حداکثر استفاده را بکند، نیز همین بود. همکاری روسای خانواده‌ها به حکومت میجی امکان داد که وحدت ملی را که به شدت لطمه دیده بود به انسجام رسانده و از نو مستقر کند. به علاوه طرح‌های ملی چون طرح آموزش اجباری و سربازگیری با هدف ملی به اجرا گذاشته شد. حس تعلقی که در میان سامورایی‌ها و سایر قشرها رو به ضعف نهاده بود در اثر مساعدت حکومت جدید بهبود پیدا کرد و وفاق ملی تامین شد.

سیر تفکر ژاپنی از نظر فرهنگی از اندیشه‌های کنفوسیوس تاثیر زیادی پذیرفت و قدرت برقراری ارتباط انسان با اطرافش مدار ارزش به شمار آمد.  به علاوه ژاپنی‌ها به منظور بالا بردن کیفیت صنعت خود از یک موافقت نامه‌‌ همکاری با صاحبان صنعت آمریکا (جنرال موتورز و فورد) بیشترین سود را بردند. شرایط پطر کبیر (شاه روسیه) نیز همین‌گونه بود. او در کارخانه‌‌‌های کشتی‌‌‌سازی اروپای باختری به تحقیق و پژوهش پرداخت و یا بهتر بگوییم کارگری پیشه کرد تا بتواند به رمز فرآیند صنعتی شدن وقوف یابد و از این طریق به صنعتی کردن کشور خود بپردازد و از آن برای گسترش کشور به سمت آب‌های اقیانوس هند مدد بگیرد. کشورهای روسیه و هند برای بهبود کیفیت ساخت اتومبیل نیز ناگزیر شدند حدودا هر ۱۰ سال یک بار موافقت نامه همکاری جدیدی با شرکت فیات یا سوزوکی منعقد کنند و از این طریق به تکمیل این صنعت بپردازند.

اما حال امروز ما

یک گروه از مردم و صاحبان دانش اجتماعی یا سیاسیون معتقدند که ما باید به نظام جهانی در زنجیره تامین و مصرف، ارتباطات و فرهنگ متصل شویم. حال هر قدر بتوانیم فرهنگ و مذهب خود را باز تولید کنیم سهم ما در فرهنگ جهانی و نظامات اقتصادی وسیاسی آینده بیشتر خواهم شد. برخی از اعضای این گروه حتی منحل شدنفرهنگ جهانی را کاملا می پذیرند.

گروه دیگری براین باورند که قبل از ایجاد مزیت های و قدرت همه جانبه داخلی فقط باید توافق نامه های محدود به موضوع و اهداف مشخص با سایر کشورها داشته باشیم و در جریان اتصال به نظام جهانی فرهنگ و هویت ملی خود را کاملا حفظ کنیم. این گروه توسعه علمی و صنعتی بومی را پیشنهاد می کنند و اعتقاد به جهش دارند خصوصا این که فن آوری های نانو و دیجیتال برای ما ظرفیت هم آوردی با نظام جهانی را ایجاد کرده است.

مانع مشترک هر گروه گسست عمیق اجتماعی و رفاه طلبی، مصرف گرایی و سرخوردگی جامعه است. وفاق ملی بر سر راهبرد میان مدت وجود ندارد. از طرفی مشکلات آنی و روزمرگی گریبان مردم و نظام حاکم بر کشور را گرفته است. گرچه بیانیه گام دوم تاحدی توانسته یک نقشه راه ترسیم کند اما مردم و فعالان کسب و کارهای خصوصی آینده خود را در آن نمی بینند و نقش خود را نیز نمی دانند لذا همراهی بایسته ای با آن ندارند. این مسئله تنها ناشی از ضعف سازمان های رسانه ای دولتی است. 

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *