دکتر زهرا محمودآبادی- دکترای توسعه اقتصادی
ارتقای سطح زندگی در فرایند توسعهیافتگی، هدفی است که برنامهریزان سطوح کلان کشورها برای رسیدن به آن تلاشهای بسیاری انجام میدهند. ارزشهای اساسی توسعه پایدار بر محور ارتقای کیفیت زندگی و توانمندسازی انسانها تعریف شده است. یکی از مواردی که فرایند توسعه یافتن کشورها را تحت تاثیر قرار میدهد، وجود فرصتهای برابر، در جهت توسعه توانمندیهای زنان و مردان است.
در جریان انقلاب صنعتی بحث نیروی کار ارزان انسانی، صرفنظر از جنس و سن مطرح شد به صورتی که هرگونه خودداری از جذب نیروی کار انسانی منجر به کاهش تولید در واحدهای صنعتی و درنهایت به کاهش درآمد ملی میشد و از این رهگذر بود که زنان وارد بازار کار شدند. در همین زمان بود که مسئله حقوق شغلی زنان در سازمانهای بینالمللی مطرح شد.
در بندهای گوناگون ماده 11 کنواسیون سازمان ملل مصوبه سال 1979 میلادی، به حق بهرهمندی از آموزش حرفهای، کسب مهارتهای شغلی بر مبنای تساوی، ایجاد امکانات به نحوی که زنان بتوانند آزادانه شغل و حرفه مورد علاقه خود را انتخاب کنند، رعایت حقوق مساوی در برابر کار مساوی، ادامه کار در شرایط مطلوب شغلی، ایمنی کار، تامین اجتماعی، بازنشستگی و … اشاره شده است.
بعد از انقلاب صنعتی، اغلب زنان در کارهای خانگی، پرستاری، مراقبت بیماران و مجروحان جنگی به کار مشغول شدند. در همین حین، کارفرماها و اتحادیههای کارگری توانستند قلمرو اشتغال زنان را تعیین کنند. این تحدید قلمرو باعث شد بازار کار به دو صورت افقی و عمودی تفکیک شود. این امر منجر به این مسئله شد که زنان علاوه بر اینکه در مشاغل معدودی متمرکز شدند از نظر سلسله مراتب شغلی نیز در ردههای پایینتر قرار بگیرند.
بهطورمثال در بریتانیا بیشتر کارکنان بخش بهداشت اعم از رسمی و غیررسمی را زنان تشکیل میدادند. بیش از 75 درصد از تمامی کارکنان شاغل درخدمات بهداشتی بریتانیا زن بودند. 90 درصد از پرستاران را زنان تشکیل میدادند و یکچهارم جمعیت پزشکان را زنان تشکیل میدادند.
یکی از موانع افزایش توانمندی زنان، وجود تقسیم کار بر حسب جنس و نقشهای جنسیتی است که مانع مهمی در جهت پیشرفتهای اجتماعی زنان بوده است. در تمام جوامع همیشه نوعی تقسیم کار بر اساس جنس وجود داشته است. همیشه کارهایی وجود داشته که خاص مردان بوده که پایههای این تقسیمبندی اصولا بر اساس ویژگیهای بیولوژیکی و جسمانی زن و مرد بوده است.
در برخی از جوامع، تصوراتی قالبی به زنان القا میشود که در اثر آن تواناییهای بالقوهشان سرکوب میشود. این فرایند به نحوی ناخودآگاه بر شیوه زندگی و روابطشان با دیگران و توانمندیهای کاری آنها اثر میگذارد که پیامدهایی منفی بسیاری در پی خواهد داشت.
بر این اساس مانعی نامرئی و شفاف که بر پایه نگرشها و هنجارهای نادرست اجتماعی شکل گرفته است، زنان را از پیشرفت بازمیدارد. آنان در درون مناسبات پیچیده نهاد خانواده بهرغم داشتن سازندهترین نقش و بالاترین کارکرد تولیدی و خدماتی، پیوسته در حاشیه موقعیت اجتماعی قرار میگیرند، پژوهشگران از این تاثیر، تحت عنوان سقف شیشهای نام میبرند. ترس از موفقیت در زنان، از همان نخستین سالهای زندگی شکل میگیرد و رشد میکنند. این ترس، به همراه افزایش سن و مواجه شدن با شرایط نامناسب اجتماعی افزایش مییابد.
از سویی دیگر، زنان به عنوان نیمی از منابع انسانی و همچنین تربیتکننده نیروی انسانی، در همه جوامع، نقش منحصربهفردی در زمینه افزایش سرعت توسعهیافتگی جامعه میتوانند ایفا کنند. اما زنان وقتی میتوانند این نقش حساس خود را به خوبی پیاده کنند که خود از توسعهیافتگی مناسبی برخوردار باشند. آنها منبع انسانی بالقوه مهمی در توسعه علمی و فرهنگی هستند؛ از این رو توجه ویژه به مسیر پیشرفت شغلی آنها ضرورت دارد.
در این میان برخورداری زنان از مساوات و برابری (هرچند نسبی) در محیط کار آنان را بهسوی توسعه پایدار و فزاینده ترغیب میکند. روند رو به رشد زنان در عرصههای گوناگون و مشارکت آنان، نیازها و مسائل زنان را که در امر اشتغال وجود دارد پررنگتر کرده است. از این رو باید تدبیری اندیشید که تضاد نقشهای گوناگون که در محیط خانه و اجتماع وجود دارد و تبعیضهای نهادینهشده علیه زنان که بر اثر تکرار و تداوم به هنجار تبدیل شده به حداقل برسد.
یک پاسخ
من فکر می کنم زنان با تمام مشکلات، سد شکن هستند
مقاله خیلی خوبی بود، ممنون که کار کرده بودید، با حفظ کپی رایت، کپی گردید