این گزارش مرور خاطرات اسیرانی است که زمان رحلت امام خمینی(ره)در اسارت عراقیها بودند و از نظرآنها بدترین خاطره عمرشان است.
آقای حیاتی مجری اخبار خبررحلت امام را اعلام کرد
“حسن عبداللهی” یکی از اسرای جنگ بدترین خاطره عمرش برمی گردد به شنیدن خبر ارتحال امام (ره)در اردوگاه رمادیه.
اومیگوید:«تلویزیون داشتیم و گاهی میتوانستیم شبکه یک ایران را ببینیم آن روز آقای حیاتی مجری اخبار خبر رحلت امام را اعلام کرد. من و همه اسیران از شدت بهت و ناباوری لال شدیم. نمیدانستیم باور کنیم یا نه ؟ اول به همدیگر دلداری دادیم که شایعه ودروغ است. اما زمانی که تصاویر تشییع امام پخش شد دلمان گرفت. یتیم شده بودیم .توی دلمان خالی شد. با بودن امام دلمان قرص بود که بالاخره یک نفر ما را از این اسارت نجات میدهد، اما وقتی خبر رحلت را شنیدیم حس کردیم تا قیامت اینجا میمانیم و امیدی برای رهایی نیست.
عبدالهی ادامه میدهد:درد از دست دادن امام از یک طرف، ناامیدی و یاس از طرف دیگر و پخش شیرینی و شادی بعثیها خیلی آزارمان میداد. کاری هم از دستمان بر نمیآمد گوشه گیر و تنها شده بودیم وهنوز هم این درد از دلمان بیرون نرفته است.
امام برای ما نعمت و برکت بود
“محرمعلی قدیانلو” جانباز و آزاده ای است که زمان رحلت امام (ه) در اسارت بود.
اوبا بیان اینکه 4 سال و 6 ماه دراسارت دشمن بوده میگوید:سرباز بودم وعضو لشگر 64 ارومیه که به منطقه اشنویه اعزام شدم و در منطقه لولان به اسارت نیروهای عراقی درآمدم .به مدت چهار سال و نیم در اردوگاه شماره 10 رمادیه ماندم و به دلیل اصابت کابل و باتوم به سرم جانباز اعصاب و روان هستم.
قدیانلو از آزادگانی است که درزمان رحلت امام در اردوگاه بود.
او میگوید:«آن روزها به هر آسایشگاه یک نسخه روزنامه میدادند. کسی که عربی میدانست آن را میخواند و بقیه گوش میکردند. آن روز قبل از رسیدن روزنامهها ، ازبلندگوهای محوطه اعلام شد که رهبر انقلاب ایران فوت کردند. برای اولین باری بود که امام را با عنوان رهبر انقلاب و امام بیان میکردند. اسیران با شنیدن خبرجا خوردند. ما نمیدانستیم چه کنیم؟همه مات و مبهوت به هم نگاه میکردیم .یعنی خبردرست است؟ درست بود. ما امام را که آرزوی دیدنش را داشتیم از دست داده بودیم و او ما درغم نشانده بود. روزنامههای عراق نوشتند که در ایران یک هفته تعطیل رسمی و 40 روزعزای عمومی اعلام شده است.
او ادامه میدهد: اسراهم دراردوگاه مانند کشورمان عزای عمومی داشتند. در این مدت فقط تلویزیون را برای شنیدن اخبار روشن میکردیم و همه بازیها و ورزشهای خودمان را به مدت 40 روز کنسل کردیم. دراین مدت عراقیها میفهمیدند ناراحتیم و کاری به کارمان نداشتند در آسایشگاه شربت وحلوا درست میکردیم وبرای امام خرما خیرات میکردیم.
قدیانلوتاکید میکند: امام برای ما نعمت وبرکت بود این واقعیت راهنوزخیلی ازمامتوجه نشدیم وازدست دادن اوبرای مامصیبت بود.
آرزویمان دیدار امام بود که محقق نشد
مصاحبه با “هاشم شیخیان” در شرایط خوبی انجام نشد. این آزاده فقط زمانی میتوانست صحبت کند که من در ترک موتورهمسرم نشسته بودم و مجبورشدیم کناری بایستیم و با موبایلی که اینروزها خط نمیدهد صحبت کنیم.
شیخیان با بیان اینکه دوم خرداد 65 به اسارت عراقیها در آمدم میگوید:سرباز بودم و از مرکزآموزشی 06 لشگرک با گروه بهداری عازم جبهههای جنگ شدم و پس از اسارت با گروه زیادی از نیروها به کمپ 10 اردوگاه 3 رمادیه منتقل شدیم.
او به پخش خبر رحلت امام در اردوگاه اشاره میکند ومیگوید:همه اسیران بهت زده به هم نگاه میکردیم. حس بدی بود. حس میکردیم به پوچی رسیدهایم. حتی حوصله شستن دست و صورتمان را نداشتیم روحیهمان خراب شده بود و حتی غذا نمیخوردیم.
وی تاکید میکند: وقتی آیتالله خامنه ای به عنوان جانشین رهبری انتخاب شد کمی آرام شدیم و بچهها توانستند با این غم کناربیایند.
شیخیان که کارمند مخابرات است در مورد روزهای رحلت امام در اردوگاه رمادیه میگوید: سربازان عراقی بسیار خوشحال بودند. ازرادیو و تلویزیون برنامههای شاد و جشن پخش میشد و اسرا را آزار میداد. بیشتر اوقات از شدت ناراحتی دنپاییها را به طرف بلندگوهای محوطه پرت میکردیم و به حدی این کار را تکرار میکردیم که بلندگو از جا کنده میشد و به حیاط میافتاد.
اوبا اشاره به اینکه مدت 5 سال در اسارت نیروهای دشمن بوده میگوید: آرزوی ما دیدن امام بود که محقق نشد و پس از آزادی از اسارت به مرقدش رفتیم و حسرت خوردیم.