قطعات خودرو

رئیس یا موسس مذهب تشیع

شهادت حضرت امام صادق علیه السلام در 25 شوال یادآور حکومتی است که به نام اسلام و با تکیه بر خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله به منظور مبارزه با ستمگری و انحراف بنی امیه برپا شد.بنی العباس که فرزندان عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر بودند 5 امام و فرزند پیامبر اسلام را به شهادت رساندن و قساوتی هم چون بنی امیه داشتند. با این تفاوت که در بین آنان مثل مامون هم بود که ادعای تشیع می کرد.
اما انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس فرصتی برای امام باقر و امام صادق علیهما السلام ایجاد کرد تا مذهب تشیع به عنوان تنها مذهب کاملا منطبق بر قرآن و سنت پیامبر مبانی نظری توحید، رسالت، ولایت وسایر مباحث کلامی و فقهی را بیان کرده و تا امروز دست ما پر از بقیه نموده است.
از این رو برخی امام صادق علیه السلام را موسس مذهب تشیع می دانند. فقه ما را فقه جعفری و شیعه جعفری می نامند. این نام گذاری اشتباه است. زیرا روایات فراوان و در زمان های مختلف با روایان متعدد در منابع شش گانه اهل تسنن از شخص رسول اکرم صلی الله علیه و اله داریم که از واژه شعیه برای پیروان امیرالمومنین استفاده کردند. نام دوازده امام علیهم السلام را برشمرده و ایشان را تنها جانشینان بحق خود از سوی حق تعالی معرفی کرده اند. پس امام صادق رئیس مذهب شیعه هستند نه موسس آن.
در برخی موارد برای مذهی تشیع فرقه های نیز مطرح می شود مثل زیدی ها یا اسماعیلیان که در واقع این هم درست نیست شیعه فقط همان پیروان دوازده امام معصوم هسند که پیامبر نام برده اند و از سوی خداوند متعال برگزیده شده اند.
امروز سوگوار امامی هستیم که به بدست عمو زاده خود به شهادت رسید. کسی که غاصب خلافت و سوار بر نادانی مردم بود. اسلام هیچ امتیازی را هم چون تقوی نمی داند لذا عموی پیامبر ابولهب در قرآن مذمت شده و اهل جهنم است اما سلمان یا ابوذر یا بلال همگی اهل بهشت و صحابه پیامبر هستند. با توجه به تفاوت در درجه ایمان که در مورد سلمان پیلمبر او را از اهل بیت خود خواند و فرمود اگر ایمان را ده قسمت کنند سلمان هر ده قسمت را داراست.
وضع امروز ما هم همین است کسی نزد خداوند متعال برتر است که با تقوی تر باشد و همین شخص باید نزد مردم محترم شمرده شده و مورد اطاعت قرار گیرد. ولا غیر.

تقوا چگونه سنجیده می شود؟

تقوا که حالتی درونی و عبارت از اطاعت از فرمان حق تعالی است چگونه ممکن است توسط دیگران درک شود؟ در حالی که ما فقط ظاهر رفتار را مشاهده می کنیم. چگونه از رنگ رخسار سر درون را دریابیم؟
شاید تناقض بنظر آید؛ از یک سوی می گوییم ما جز ظاهر را نمی بینیم و از سوی دیگر می گوییم باید دنبال افراد با تقوا باشیم و حال آن که تقوا امری درونی است!
پاسخ شاید این باشد: هرکس باطن خود را پاک کند و در اعماق وجودش تسلیم خداوند و خواست او باشد. خداوند به او از علمش خودش که به نور تعیبر می شود عطا می کند و او می تواند آنچه را نادیدنی است ببیند.
سوال بعدی این است خوب یک نفر مورد عنایت قرار گرفت و از علم خدایی به او داده شد، آیا این علم او برای دیگران هم دلیل می شود؟ باز پاسخ همان مسئله اول است هرکس باید در وهله اول از درون خودش شروع کند. خود را باورمند به آنچه خداوند و پیامبرش و اوصیا او فرمودند نمایند. آن گاه در صدد کسب دانش و بینش برآید. از خداوند مربی الهی بخواهد، بنابر صریح آیه قرآن و مطابق عقل سلیم خداوند او را هدایت خواهد کرد. هر روز فهم او و درکش بالاتر خواهد رفت تا جائی که فرق حق و باطل را می فهمد. اهل حق و اهل باطل را می شناسد. چنین حالی فقط در صورتی برای انسان پیش می آید که نفس خود را مطیع عقل خود کند. دلبستگی به دنیا و ظواهر آن نداشته باشد. انس با آیات قرآن و کلام اهل بیت داشته باشد و روی آنچه می خواند و می شنود فکر کند. زندگی خود را در تلاش بر شناخت حقیقت تعریف کند. هر میزان از حق که برایش آشکار شد تسلیم آن شود. از اخلاق انسانی و محبت دور نشود. آنچه را وظیفه خود تشخیص داد عمل کند. تنبلی و کسالت به خود راه ندهد. متوسل به اهل بیت باشد. جز کلام ایشان تا رسیدن به فهم عمیق سراغ سایرین نرود.

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *